نقد مستند دیده‌ بان و بانو به کارگردانی محمد صفا؛

مستند دیده‌ بان و بانو به کارگردانی محمد صفا روایت وقایع یک روزه از زندگی یکی از جانبازان دفاع مقدس به نام مسکوچی است. محوریت فیلم با همسر این جانباز است که تامین معیشت خانواده را به عهده گرفته است.

یک مستند ساده و سرراست، تحت نظارت کیفی تورج کلانتری که یکی از چهره‌های مهم مستندسازی ایران به شمار می‌رود، با بازسازی یک موقعیت پراحساس و دراماتیک کارش را آغاز می‌کند. در یک لوکیشن به شدت ساده و صمیمی، زن و مردی روی زمین نشسته و در حال گفتگو هستند.

نخستین جرقه قصه در مکالمه بین این دو نفر زده می‌شود؛ جایی که زن برای ازدواج مسّر است و مرد از پذیرش این امر طفره می‌رود. از خلال این گفتگو، که البته به دلیل بازیگر نبودن زوج اصلی قصه، قدری تصنعی هم از آب درآمده، روشن می‌شود که... «دیده‌بان و بانو» به دنبال روایت قصه یک جانباز دفاع مقدس است؛ مردی که با تمام رشادت‌هایش و دشواری‌هایی که در دوران جنگ متحمل شده، زندگی خود را در شرایطی می‌گذارند که زیبنده روح بزرگ او نیست.

پس از این مدخل سرراست و روشنی بخش، مستند این فضای نمادین را شکسته و به فضای صمیمی و بی‌آلایش یک خانواده سه نفره وارد می‌شود. خانواده‌ای که قصه آشنایی زوج اصلی‌اش را چند دقیقه قبل تماشا کرده‌ایم و حالا با گذشت زمانی بیش از یک دهه، دوربین مستند از درون خانه شروع می‌کند و همراه با زن به درون جامعه سرک می‌کشد تا هر لحظه بر بهت و حیرت مخاطب بیفزاید.
«دیده‌بان و بانو» روایتی آرام و بدون اطوار از زندگی جانباز شیمیایی اعصاب و روان دفاع مقدس، علی اکبر مسکوچی است. این اثر رسالت اصلی‌اش را، که هشدار به جامعه در مورد پاسداشت جایگاه و شان چنین جانبازانی است، به خوبی محقق می‌کند. در ادامه، پدر و دخترش در خانه می‌مانند و دوربین با مادر خانواده همراه می‌شود تا ابعاد جدیدی از وضعیت معیشتی خانواده مردی که تمام وجودش را برای کشورش فدا کرده، فاش شود.

در میان انبوه مردم از همه جا بی‌خبر و در شلوغی خیابان‌های یک شهر پرتردد و دود گرفته، مستندساز با مانور هوشمندانه روی یک خانه شیک که همسر قهرمان قصه ما برای کار به آن‌جا مراجعه کرده، مخاطبش را انگشت به دهان می‌گذارد و از این‌جاست که مستند شماتت جامعه را آغاز می‌کند.

برای نزدیک شدن به فضای ذهنی جانباز قصه، مستندساز به نحو سنتی به سراغ شیوه‌های معمول و مراجعه به آرشیوهای دفاع مقدس عمل نمی‌کند. در عوض، با استفاده از صدای جبهه‌ها روی تصاویر قهرمان خانه‌نشین، نمای تماشای تلویزیون و نقل خاطرات جنگ برای دخترش، احساس و همدلی مخاطب را برمی‌انگیزد.

البته «دیده‌بان و بانو» در برخی برش‌ها درگیر اغراق می‌شود و بیش از حد لزوم برای برانگیختن احساسات مخاطبش دست و پا می‌زند که حاصل چنین تقلاهایی خدشه‌دار شدن شان قهرمان قصه و خانواده‌ او در چند مورد است. با این حال، به لحاظ فرمی، این اثر از دو جهت می‌توانیم مورد ستایش قرار دهیم؛ نخست آن‌که تلاش می‌کند شبیه مستندهای مرسوم و تکراری نباشد و امضای مستندساز را پای اثر پررنگ می‌کند. و دوم این‌که تعمدا از زیاده‌گویی می‌پرهیزد و در کمترین زمان ممکن، به نحوی سرراست و روشن، حرفش را می‌زند.

علاوه بر این، مستندساز به خوبی بر دوربینش مسلط است و بجای ضبط نماهای دم‌دستی و ساده، سعی می‌کند با کلوزآپ‌های دقیقی که از برخی وسایل خانه، ادوات نظافت، کپسول اکسیژن، و بالاخص آن نمای پایانی که از پشت سر می‌گیرد، توجه مخاطب را به چیزی جلب کند که ممکن است در نماهای بازتر دیده نشود. در تدارک گفتگوها اما، «دیده‌بان و بانو» قدری سهل‌انگار است و ظاهرا مستندساز جدیت کافی برای شکستن جو موجود و کمرنگ کردن تاثیر حضور دوربین را نداشته. به همین دلیل است که تا پایان مستند، گفتگوهای بین اعضای خانواده تا حد زیادی ساختگی و بی‌روح به نظر می‌رسند.

منبع: بلاگ سینما مارکت