مهم ترین دلایل طولانی شدن سریال «سایه بان»

سریال «سایه بان» ساخته برادران محمودی هفته گذشته پس از 50 قسمت به کار خود پایان داد و در مجموع تا حد زیادی نظر مساعد مردم را جلب کرد. الگوبرداری سریال سازان ایرانی از سریال های روز دنیا در سال های اخیر، از اتفاقات مثبت تلویزیون ایران بوده که در مجموع باعث شد «سایه بان» هم نسبت به تولیدات سال های قبل به استانداردهای جهانی نزدیک تر شود. مهم تر از همه این که سریال، اوج و فرودهای متنوعی داشت و هیچ وقت دستش را به طور کامل برای مخاطب رو نمی کرد؛ به طوری که بارها موضوع اصلی و نگرانی عمده مخاطب دستخوش تغییر می شد و تعلیق های جذابی به وجود می آمد... کاراکترها هم به دنیای واقعی شبیه تر بودند. درست مثل سریال های بین المللی که مخاطب از قبل نمی تواند واکنش های کاراکترها را پیش بینی کند در «سایه بان» هم مثلا تغییر رویه های سهراب پس از اتفاق دزدی جهیزیه و اشتباه سعید در گرفتن خانه به جای ادای قرضش، باعث غافلگیری بیننده و افزایش کلاس کار شد. با این حال «سایه بان» زیادی طولانی شد و در یکی دو برهه می توانست در یک سوم زمان موجود، تکلیف را روشن کند. شاید اگر این مجموعه 10 قسمت کمتر داشت، امروز یکی از بهترین سریال های سال های اخیر تلویزیون بود. در این مطلب به مهم ترین نقطه ضعف «سایه بان» یعنی طولانی شدن بی دلیل اش می پردازیم.

 

1- دیالوگ های تکراری
 یکی از مشکلات مهم «سایه بان» که باعث طولانی شدن بیش از حد آن شده بود، دیالوگ نویسی آن بود. به طور کلی بازیگران این سریال اگر در جهان واقعی، آدم های عادی و اطرافیان ما بودند، شاید در روز بارها به ایشان تذکر می دادیم که «خب فهمیدم، حرف اصلیتو بگو!» . استفاده از تکرار در گفتار شخصیت های سریال، اولا باعث ملال آور شدن مجموعه برای مخاطب و طولانی شدن قسمت های آن شد؛ به طوری که تقریبا در تمام گفت وگوهای دونفره، هر یک از کاراکترها حرفش را با کلی مقدمه چینی شروع می کرد و با به کار بردن مثال های پرتعداد حوصله مخاطبش را سرمی برد. موضوع دیالوگ های تکراری از سوی دیگر باعث ایجاد ضعف بزرگ تری در مجموعه شد و آن تبدیل شدن برخی کاراکترهای مکمل به تیپ بود. شخصیت ناصر با بازی کامران تفتی، از قسمت اول تا زمان متحول شدن ناگهانی اش در اواخر داستان، تقریبا یک سری دیالوگ تکراری را در تمام قسمت ها به زبان می آورد که محور تمام آن ها انتقاد از سعید و تلاش برای جدا شدن نسترن از او بود. ایده ای که به طور متوسط 3-4 دقیقه از همه قسمت های سریال را به خودش اختصاص داده بود و با کلمات و جملات مختلف، موضع او را بازگو می کرد. پدر سعید هم یک تیپ از پیرمردی خردمند و مهربان و کم توقع بود که حرف های محبت آمیز و نصیحت گرانه اش را مدام تکرار می کرد. از این موارد در «سایه بان» زیاد وجود داشت.
2- شخصیت های قابل حذف
«سایه بان» هم مثل هر سریال دیگری از نقش های اصلی، مکمل و فرعی تشکیل شده بود. نقش های اصلی که سرجای خودشان بودند؛ اما به نظر می رسید برخی نقش های مکمل می توانستند فرعی باشند. چند نقش فرعی هم به طور کامل قابل حذف بودند. البته که سلیقه نویسندگان مجموعه کاملا قابل احترام است؛ اما بیایید سریال را بدون چند کاراکتر تصور کنیم تا موضوع روشن تر شود. از میان شخصیت های مکمل سریال، حضور بازیگر بزرگی مانند امین تارخ در نقش پدر آرمان کاملا بی جا بود. چرا که این نقش پیچیدگی خاصی نداشت و نقش مشابهش یعنی مادر آرمان را یک بازیگر کاملا معمولی بر عهده گرفته بود. به نظر می رسد از آن جا که چنین بازیگر بزرگی این نقش را پذیرفته، عوامل «سایه بان» تصمیم گرفتند بدون دلیل خاصی این نقش را پررنگ کنند تا بازی تارخ به چشم بیاید؛ درحالی که عملا این کار به کیفیت کلی سریال لطمه زد. دیگر مورد عجیب، کاراکتر نیره خانم با بازی رویا تیموریان بود. در برهه ای از قصه کسی باید می آمد که از سعید کلاهبرداری کند تا رفاقت او با سهراب محک بخورد. نقشی که رویا تیموریان بازی می کرد، مادر همان آقای کلاهبردار یعنی «قربان» بود. حالا فرض کنید که اصلا مادر کلاهبردار وجود خارجی نداشت. اگر در یک سکانس سعید مثلا می گفت: «به قربان به خاطر شناختی که از مادر خدابیامرزش داشتم، اعتماد کردم»، مشکلی پیش می آمد؟ نقش های فرعی قابل حدف هم که تا دلتان بخواهد در این مجموعه وجود داشت. یکی دو کارگر کارگاه، دختری که حمید (برادر سعید) عاشقش شد، زنی که کار خیر می کند با بازی کمند امیرسلیمانی، همسر ناصر، دختردایی آرمان، خانواده آقای صبایی و... همگی نقش هایی بودند که می توانستند یا کلا نباشند یا حضورشان به یک چهارم آن چه هست کاهش یابد. حتی نامزد کمرنگ سهراب هم می توانست کلا حذف شود و اگر او کلا مجرد بود، بازهم مشکلی پیش نمی آمد.


3- ورود و خروج سکانس ها
 یکی از مواردی که باعث طولانی شدن «سایه بان» شد، آغاز و پایان سکانس ها بود. در الگوی کلی این مجموعه تلویزیونی دیالوگ محور، اگر وظیفه یک سکانس این بود که در آن مثلا کاراکتر سعید فلان مطلب را به کاراکتر نسترن بگوید، در بیش از 90 درصد موارد 30 تا 60 ثانیه قبل از شروع این دیالوگ به تصویر کشیده می شد. این اتفاق در طول سریال بارها و بارها در کارگاه مبل سازی به عنوان یکی از لوکیشن های اصلی مجموعه، به این ترتیب رخ داد که مثلا 30 ثانیه سهراب در حال کار کردن نشان داده می شد، بعد یک نفر می آمد و حرفش را می زد. همچنین در این لوکیشن که از در ورودی اش تا محلی که عموما اتفاقات در آن جا رخ می داد، حدود 20 متر فاصله بود، معمولا هربار بیننده منتظر می ماند تا یک نفر در را باز و این مسیر را پیاده طی کند و پس از سلام و احوال پرسی حرفش را بزند. این نمایش اضافی مربوط به نیمه اول سریال بود. در نیمه دوم اما گفت وگوهای نامرتبط هم در ورودی و خروجی سکانس ها قرار می گرفت که بخش عمده ای از آن ها ابدا ربطی به شخصیت پردازی نداشتند. مثلا آرمان به سارا زنگ می زد و او می گفت صبر کن تا به حیاط بروم. بعد بیننده منتظر می ماند تا خانم جایشان را عوض کنند و پس از عذرخواهی حرفشان را بزنند. یا مثلا اگر قرار بود نسترن پس از حدود 35 قسمت و در حالی که بیننده کاملا شخصیتش را می شناسد، بفهمد که سعید خانه را به بنگاه سپرده و از این موضوع شوکه شود، نسترن در حال غذا پختن به پدرشوهرش زنگ می زد، از او می پرسید که چه غذایی برایش بپزد و این مکالمه بیش از یک دقیقه طول می کشید! سپس زنگ به صدا درمی آمد و تازه موضوع اصلی مطرح می شد. این رویکرد که نمونه های پرتعدادی از آن در «سایه بان» وجود داشت، در نیمه دوم این مجموعه و در اوج حساسیت داستان، حسابی توی ذوق مخاطب زد و باعث کلافگی بیننده و طولانی شدن بیش از حد مجموعه شد.
4- تصاویر بالیوودی
 تصاویر بدون دیالوگ همراه با موسیقی و اسلوموشن های کشدار، از دیگر مواردی بود که مخاطب «سایه بان» را به شدت دلزده کرد. نیمکت کنار حیاط خانه سهراب را به یاد بیاورید. به طور متوسط یک دقیقه از هر قسمت، یکی از اعضای خانواده را غرق در فکر روی همان نیمکت و خیره به نقطه ای نشان می داد. بیننده هم مجبور بود با گوش دادن به موسیقی، منتظر نتیجه افکار کاراکترها بماند. این سبک نامناسب ایجاد تعلیق در داستان تا حدی قابل اغماض بود؛ اما اضافه شدن اسلوموشن های بی دلیل و کلیشه ای، کاملا کیفیت مجموعه را تحت الشعاع قرار داد. وقتی کار ساخت مبل های سفارشی برای قرارداد جدید به پایان رسید، کارگران کارگاه از مبلی که خودشان ساخته بودند، برای خودشان پرده برداری کردند و بیش از چهار دقیقه با پاشیدن چیزهایی شبیه پر بالشت در هوا به نشانه شادی دور خودشان چرخیدند و یکدیگر را در آغوش کشیدند! همین اتفاق چند قسمت قبل و زمانی که آقای صبایی مسئولیت کارگاه را به مدت یک ماه به سهراب سپرد هم رخ داد. پرسه های آرمان در گرجستان و کلی تصاویر کلیشه ای و اسلوموشن های بی دلیل دیگر، همگی مواردی بود که می توانست حذف شود یا به حداقل برسد تا حوصله مخاطب سر نرود.
5- داستان های بیش از حد فرعی
 درست است که هر سریالی از یک خط اصلی و چندین داستان فرعی تشکیل می شود؛ اما تمام داستان های فرعی هم بالاخره باید یک ربطی به ماجرای اصلی داشته باشند یا حداقل کمکی به شخصیت پردازی کاراکترها بکنند. «سایه بان» اما پر بود از داستان های فرعی بی دلیلی که می توانستند نباشند. از همان اوایل، وقتی قرار بود بیننده بفهمد که سعید و سهراب با هم رفاقت ریشه داری دارند و سهراب هم روی پدرش حساس است، یک خرده داستان 2-3 قسمتی و یک کاراکتر اضافی ایجاد شد که سهراب به خاطر حساس بودن روی پدرش او را کتک بزند و بعد سعید برای دوستش رضایت بگیرد. همین اتفاق هر چند قسمت یک بار تکرار می شد. پسر کوچک خانواده سهراب یک مدت رفت سراغ شغل شرخری و بعد به خاطر این که کارفرما از او خواسته بود که اجناس یکی از بدهکاران را بدزدد، بی خیال شد. شغلی که اصلا کارفرمایش را ندیدیم و نفهمیدیم چه نیازی به این خرده داستان بود؟ از این موارد شاید بیش از 10 نمونه در سریال وجود داشت که نمونه های نیمه دوم مجموعه کاملا غیرقابل توجیه هستند؛ زیرا وقتی مخاطب حدود 30 قسمت با کاراکترها زندگی کرده، دیگر معنا ندارد که برای شخصیت پردازی، داستان فرعی اضافه شود. در مجموع «سایه بان» سریال متوسطی بود که با یک ادیت ساده و حذف 10-15 قسمت از بخش های اضافی اش می توانست به یک مجموعه بسیار خوب تبدیل شود.

دریافت
حجم: 2.59 مگابایت
 

به نقل از خراسان