نقد فیلم خانه ای در خیابان چهل و یکم؛
کارگردانهای بزرگ زیادی در سینمای ایران وجود دارند که کارشان را از دستیاری دیگر کارگردانها آغاز کرده و پس از سالها تلاش در پشت دوربین به عنوان دستیار یا سایر پستهای اجرایی که کمتر دیده میشوند، با نخستین فیلمشان رسماً اعلام استقلال وجودی نمودهاند.
حمیدرضا قربانی هم یکی از همین دستیاران سابق و کارگردانهای امروز است که نقطه پررنگ و درخشان کارنامه او، تا پیش از ساخت نخستین فیلمش یعنی «خانهای در خیابان چهل و یکم»، به دستیاری اصغر فرهادی در فیلم ماندگار «درباره الی» باز میگشت. قربانی که طی سالهای طولانی فعالیت بیحاشیهاش در سینما تجربه کافی را اندوخته بود، در سال ۹۵ و با حمایت اصغر فرهادی، از نخستین اثرش رونمایی کرد.
با این حال به نظر میرسد که... «خانهای در خیابان چهل و یکم» اگرچه در ظاهر اثری شبیه به آثار موفق فرهادی است، اما در واقع از سطح آثاری با موضوعات متوسط دمدستی فراتر نمیرود و گویی قربانی هنوز فوت کوزهگری فرهادی را فرا نگرفته.
«خانهای در خیابان چهل و یکم» که با دست گذاشتن روی موضوعات اخلاقی و بالاخص مسئله قضاوت، به شدت وامدار «درباره الی» است ولی به واسطه اشکالات جدی فیلمنامهاش، از قرار گرفتن بین آثار درجه یک سینمای ایران بازمیماند. در طراحی قصه، موضوع قتل غیرعمد در فضای خانوادگی، بیننده را به یاد برنامه تلویزیونی و پرمخاطب «ماه عسل» میاندازد. بالطبع چنین قصهای که بارها و در مدیومهای مختلف روایت شده، برای تبدیل شدن به یک فیلم سینمایی درجه یک، نیازمند پرداختی بینقص و بسیار دقیق دارد.
«خانهای در خیابان چهل و یکم» با اینکه شروع تکاندهنده و بسیار خوبی دارد، در اکثر دقایق به اثری قابل پیشبینی تبدیل میشود که هم شخصیتهایش به قدر کافی پرداخت نشدهاند و هم پرحرفیهای آنها پرداخت تخت و غیر اصولیشان را بیشتر به چشم مخاطب میآورد. موضوع نحیف و یک خطی فیلمنامه (قتل غیرعمد برادر)، به جای آنکه به نحوی شایستهتر با پرداختن به عمق شخصیتها همراه شود برای تبدیل شدن به یک فیلم سینمایی بلند، خودش را درگیر مسائل فرعی و بیموردی همچون درگیریهای حقوقی، طرح چالشهای اخلاقی در قالب دیالوگهای اغراق شده و حتی رگههای روانشناختی و تربیتی (در مورد شخصیت نوجوان فیلم) میکند.
فیلم پس از چند دقیقه، به جولانگاه گلایههای خودپسندانه دو جاری (مهناز افشار و سارا بهرامی)، در قالب مونولوگهای ساده و تلویزیونی آنها، بدل گشته و این درحالی است که فیلم میتوانست با تمرکز بر شخصیت مادر، کار خودش را در حد یک درام اخلاقی قابل احترام پیش ببرد.
فیلمنامه «خانهای در خیابان چهل و یکم»، در شروع و پایانش، قدرتمند و استاندارد ظاهر میشود. سکانس ابتدایی فیلم به نحو قابل تاملی باکیفیت است؛ جایی که بازی خوب علی مصفا و علیرضا کمالی، با کاتهای درست تدوینگر در به تصویر کشیدن مادر خانواده و هدایت مناسب دوربین همراه میگردد. دیالوگها نیز با دقت و ظرافت به رشته تحریر درآمدهاند تا علاوه بر نمایش حادثه دراماتیکی که در حال وقوع است، تا حد امکان به فضاسازی و پرداخت قصه و شخصیتها نیز کمک کنند.
پایانبندی اثر هم، با پرهیز هوشمندانه فیلمساز از افتادن به دام احساسات و شعارزدگی اخلاقی، دیگر نقطه قوت متن به شمار رفته که نه مسئله اصلی را رها میکند و نه بیش از حد مستقیم و بیپرده درباره موضع فیلمساز به سخنرانی میپردازد. از میان بازیگران، علی مصفا، علیرغم نقش کوتاهش، مثل همیشه استاندارد و باکیفیت ظاهر شده. مهناز افشار و سارا بهرامی هم بازیهای قابل قبولی ارائه میدهند، اما فیلمنامه با دیالوگهای پرشمار و طولانی، امکان انتقال حس و ورود به عمق کاراکترها را از این دو بازیگر سلب میکند. سهیلا رضوی اما، در نقش مادر خانواده، که اتفاقاً کاراکترش جای کار بیشتری هم داشت، از پس انتقال پیچیدگی، تردیدها و استیصال شخصیت مادر برنمیآید و به همین خاطر نقشی که به وضوح در فیلمنامه بهتر از سایرین طراحی شده، چنان که باید و شاید به بار نمینشیند.
از دیگر نقاط قوت «خانهای در خیابان چهل و یکم» میتوانیم به فیلمبرداری خوب هومن بهمنش و نیز صداگذاری آن اشاره کنیم که این دومی، با توجه به لوکیشن اصلی و ایجاد صداهای زایدی مانند صدای بنایی برای تعمیر سقف، به شکل قابل احترامی در خدمت روایت فیلم درآمده و التهاب مورد نظر فیلمساز را منتقل میکند. از سوی دیگر، طراحی صحنه فیلم چندان چشمگیر نیست و لوکیشن اصلی بیش از حد ساده و بدون دلالت است. از این منظر، یکدست بودن محیط و حتی طراحی دکوراسیون داخلی مشابه برای منزل برادرها و مادر، از ضعفهای جدی اثر قربانی به شمار میرود.
در مجموع، «خانهای در خیابان چهل و یکم» میتوانست، با انتخاب یکی از دو رویکرد زیر، خودش را در سطح اول فیلمسازی سینمای ایران تثبیت کند؛ این فیلم یا باید بر اساس آن شروع پرالتهاب و کوبندهاش راه را ادامه میداد و به یک درام پراتفاق و خوشریتم برای مخاطب عام (چیزی شبیه به «جاندار» که این روزها روی پرده است) تبدیل میشد که در این صورت باید پرداخت قصه را با مقدمهای مفصلتر از چند ساعت یا چند روز پیش از آن واقعه آغاز میکرد و با دومینوی وقایع درگیرکننده، مخاطب را همراه نگه میداشت، یا از سوی دیگر میتوانست با اقتدا به سبک درامهای اجتماعی و اخلاقمحور فرهادی، مسائل جدیتری را چاشنی موضوع ابتدای پیرنگش نموده و بیشتر به عمق شخصیتها سرک بکشد تا به اثری تاملبرانگیز و نقادانه مبدل شود.