نگاهی به “متری شیش و نیم” ساخته جدید سعید روستایی؛

"متری شیش و نیم" را اگر با سنجه‌های حوزه اندیشه هم مورد ارزیابی قرار دهیم، به غایت منسجم و دغدغه‌مند است.


اکران نوروز ۹۸ سینمای ایران یک برگ برنده درست و حسابی دارد؛ اثر جدید کارگردان موفق و محبوب «ابد و یک روز» که حالا با دومین فیلم خود بلوغ فیلمسازی‌اش را به رخ کشیده و امیدوار است بتواند رکورد فروش یک فیلم غیرکمدی، که در اختیار «فروشنده» اصغر فرهادی است، را بشکند؛ انتظاری که نابجا هم نیست و می‌توان شانس زیادی برای تحققش متصور شد. با وجود انبوه نقاط قوت و لحظه‌های تکان دهنده و تاثیرگذار، و برخلاف نظر دو منتقد مشهور برنامه «هفت» که در ایام جشنواره حسابی مرعوب فیلم نشان می‌دادند، «متری شیش و نیم» هم اثر بی‌نقصی نیست و بالطبع امکانات و محدودیت‌هایی دارد که لازم است با نگاهی نقادانه مورد واکاوی قرار گیرند...

پرقدرت و ساختارمند

هنوز بیست دقیقه از فیلم نگذشته که اکثر تماشاگران با مرور آن‌چه طی این مدت روی پرده دیده‌اند، حیرت زده می‌شوند: یک تولید عظیم، قدرتمند، پویا، چشم‌نواز و مهم‌تر از همه کاملا ایرانی. ساختار پرزحمت و مشقت‌های تولید چیزی که روی پرده سینما می‌بینید، نه تنها شبیه بیگ‌پروداکشن‌های تقلیدی و تلاش‌های بی‌سرانجام بسیاری از فیلمسازان برای تحت تاثیر قرار دادن مخاطب با جلوه‌های ویژه آن‌چنانی نیست، بلکه با هرآن‌چه تاکنون دیده‌اید هم فرق دارد. زوج سعید روستایی و هومن بهمنش (فیلمبردار) در خلق تصاویر لانگ پرقدرت و اعجاب انگیز ظاهر شده‌اند و هماهنگی‌شان موثر و نوآورانه است. همسازی و یکدستی هدایت و ساماندهی انبوه هنروران به خلق تصاویری خارق‌العاده از جنس سینما انجامیده که نقطه قوت «متری شیش و نیم» محسوب می‌شود.

این سبک فیلمسازی برای کارگردان جوانی که دومین اثر مهمش را ساخته یک پیشرفت باورنکردنی به حساب می‌آید، چرا که روستایی در «متری شیش و نیم» نه تنها شبیه هیچ‌کس نیست، بلکه حتی تعمدا شبیه روستایی «ابد و یک روز» هم نیست. تصاویر ابتدایی و سکانس‌های خوش‌ریتم نیم ساعت اول کافی است تا «متری شیش و نیم» به اثری بالاتر از استانداردهای سینمای ایران تبدیل شود، و مهم‌تر از آن، نشان دهد که برای ساختن یک فیلم خوب ایرانی نیازی به تقلید طوطی‌وار از پروداکشن‌های عظیم هالیوودی و تلاش برای فیل هوا کردن با سرمایه‌های نجومی بعضا بودار نیست.

 

همه، به جای خود

از مثلث تولید که بگذریم، تیم بازیگری «متری شیش و نیم» ستون دیگر قدرتنمایی این فیلم به شمار می‌رود و ظرافت‌های بازیگری در این اثر غوغا می‌کند. موضوع اعتیاد و تیزرهای منتشر شده شاید شما را در مورد تکراری بودن بازی‌های بازیگران فیلم بدبین کنند، اما فقط کافی است مقابل پرده نقره‌ای بنشینید تا هرآن‌چه در ذهن داشته‌اید فرو بریزد. پیمان معادی در اوج بلوغ یک بازیگر، و پس از تجربه‌های طلایی و گرانبهایی که طی سال‌های اخیر در داخل و خارج از ایران کسب کرده، به عنوان نقش اول مرد مقتدر فیلم باورپذیرتر از هر پلیسی که تاکنون در هر مدیوم ایرانی دیده شده ظاهر می‌شود.

پریناز ایزدیار با همان تک سکانس کوتاهش در خدمت اثر است و بازی به اندازه فرهاد اصلانی، که همه می‌دانیم در بازیگری چه قابلیت‌های عجیب و غریبی دارد و چطور همین پارسال با کاراکتر شکور «مغزهای کوچک زنگ زده» هوش از سر سینمادوستان ایرانی پراند، کوچک و کنترل شده ظاهر می‌شود. دو بازیگر فرعی‌تر فیلم هم که در نقش همکاران معادی بازی‎های نسبتا پررنگی دارند، شاید چندان برایمان آشنا نباشند، اما دقت در انتخابشان به نقطه قوت فیلم تبدیل می‌شود تا مخاطب بتواند چهره‌های جدید را بهتر باور کند. حتی بازی پدر و پسر بزهکار فیلم هم از خط بیرون نمی‌زند و قدرت بازی گرفتن روستایی از چهره‌های ناشناس را به رخ می‌کشد.

الماس درخشان تیم بازیگری «متری شیش و نیم» اما، بدون تردید نوید محمدزاده است که حضورش در نقش ناصر خاکزاد را می‌توان به معنای واقعی هولناک توصیف کرد. «متری شیش و نیم» تا به امروز مهم‌ترین قمار دوران بازیگری نوید بوده که اگر فقط اندکی در اجرایش می‌لغزید، تا حد یک کاریکاتور تکراری از نوید «ابد و یک روز» سقوط می‌کرد و کل کارنامه‌اش تحت‌الشعاع قرار می‌گرفت. نوید اما در اوج دقت و ظرافت برای نقشش جان کنده تا فریادهایش در «متری شیش و نیم» با تمام پرخاشگری‌ها و برون‌ریزی‌های قبلی‌اش متفاوت باشد. سکانس‌های بازداشتگاه، ماشین و گفتگوی او با قاضی دقایقی را به تصویر می‌کشد که ارزش بارها تماشا کردن را دارند و دقت در اکت‌های نوید در این سه موقعیت می‌تواند هویت او به عنوان بهترین بازیگر مرد سال‌های اخیر سینمای ایران را به اثبات برساند.

به معنای واقعی انسان

مهم‌ترین نقطه قوت فیلمنامه «متری شیش و نیم» شخصیت پردازی‌های به اندازه و اصولی آن است که به معنای واقعی کلمه درآمده و از کاراکترها، به جای تیپ‌های مرسوم سینمای ایران، انسان ساخته است؛ انسان‌هایی خاکستری با ضعف‌ها، قوت‌ها و تمام پیچیدگی‌های روانی و اجتماعی‌شان. روستایی در نگارش فیلمنامه تقریبا هیچ کجا بیشتر از حد لزوم حرف نمی‌زند و شخصیت‌هایش را هم به بهترین نحو برای مخاطب پردازش می‌کند. جدای از پیمان معادی که صرفا در محل کارش، و بدون نمایش بی‌جهت اوضاع خانوادگی و اجتماعی او، به خوبی شکل می‌گیرد، شخصیت پردازی نوید پیش از ورود خودش آغاز می‌شود و این کار با چنان ظرافتی تحقق می‌یابد که سکانس ورود نوید، به دلیل پیشینه‌ای که مخاطب از او در ذهن دارد، جزو برش‌های درخشان اثر است.

ضرباهنگ قدرتمند و مسحورکننده فیلم در نیمه اول هم مدیون تمهیداتی است که در فیلمنامه لحاظ شده و البته نمی‌توان کتمان کرد که ریتم اثر در نیمه دوم قدری کند می‌شود. البته که کندی اثر هم در مقایسه با ریتم محیرالعقول نیمه اول کمی ناهمگون می‌نماید، اما نباید فراموش کرد که حتی نیمه دوم هم پرکشش‌تر از اکثر آثار سینمای ایران ظاهر می‌شود. به این‌ها اضافه کنید دیالوگ‌نویسی را که در دو مورد ظهور باشکوهی در «متری شیش و نیم» دارد؛ دیالوگ‌های پینگ پونگی و ظریف بین دو قطب خیر و شر قصه و مونولوگ‌های طوفانی و فکر شده شخصیت ناصر در نیمه دوم فیلم. اساسا ساختار فیلمنامه یک خصیصه پارادوکسیکال مترقی دارد که از یک طرف شکل کلاسیک تقابل و جدال خیر و شر دارد و از سوی دیگر هرگز به آثار شبه قهرمانی و سوپرهیرویی تبدیل نمی‌شود و تا آخر چیزی جز انسان واقعی، خواه پلیس باشد و خواه مافیای مواد مخدر، به ما نشان نمی‌دهد.

دغدغه‌مندی و غنای فکری

«متری شیش و نیم» را اگر با سنجه‌های حوزه اندیشه هم مورد ارزیابی قرار دهیم، به غایت منسجم و دغدغه‌مند است. سکانس پایانی فیلم، یعنی تقابل صمد با یک معتاد پشت چراغ قرمز، چکیده دغدغه فیلمساز جوانی است که اثرش را، نه از تخیل چند موقعیت دراماتیک، بلکه از یک دغدغه اجتماعی قابل اعتنا استارت زده. تبلور ایده محوری فیلم اما در شخصیت پیچیده و به بن‌بست رسیده ناصر بروز می‌کند؛ جایی که گنگستر قصه سفره دلش را می‌گشاید و شمایل یک قربانی همدلی برانگیز را به خود می‌گیرد. در این‌جاست که شائبه حمایت فیلمساز از آنتاگونیست داستان قوت می‌گیرد، اما تفسیر دقیق‌تر نشان می‌دهد این اتهام هم کاملا نابجاست.

موضوع این است که بدون تردید سیاهی مطلق در نیم ساعت پایانی «متری شیش و نیم» بلوایی از تفکرات متعارض را راهی ذهن بیننده می‌کند و مخاطبی که به طور سنتی منتظر فروپاشی بیرونی قاچاقچی است، با بروز وجه سوبژکتیو و درونی انفجار ناصر خاکزاد یکه می‌خورد؛ اضمحلالی که، به دلیل پایبندی به واقعیت، در برش‌هایی از فیلم سمپاتیک از آن درآمده. مثلا پس از اعلام حکم و بازگشت خانواده به محله قبلی، وقتی ناصر از عشق نافرجام و اوضاع خانوادگی‌اش می‌گوید و در سوی دیگر صمد درهم‌شکسته‌تر از همیشه آن اقتدار و صلابتش را از دست رفته می‌بیند و به لاک تنهایی خود می‌خزد، این سعید روستایی است که فرصت را برای بیان ایده محوری اثرش مغتنم می‌شمرد و تصویری به غایت غم‌انگیز، با ارجاعات پررنگ و صحیح اجتماعی، از اوضاع و احوال به دست می‌دهد.

این بخش البته مستعد دو تفسیر مختلف است: نخست بازنمایی ذات شیطانی مواد مخدر آسیب فراگیر این پدیده، حتی برای پلیس؛ و دوم نمایش تیره‌روزی و ناعدالتی در جامعه‌ای که کفنش متری شیش و نیم و لباس گلدارش متری چهار قیمت می‌خورد. هر کدام از این دو تفسیر را که بپذیریم، چیزی از ارزش «متری شیش و نیم» کم نمی‌شود و روستایی موفق شده با لحنی رسا، و در عین حال چند لایه، حرفش را بزند.

شلوغ‌کاری و حمله به قلب مخاطب

در کنار تمام این قوت‌های امیدبخش اما، «متری شیش و نیم» فیلم چندان صادق و بی‌ریایی نیست و برای حبس کردن نفس در سینه مخاطبش دست به هر کاری می‌زند. سکانس آغازین فیلم را به وضوح می‌توان صحنه‌ای وحشتناک معرفی کرد که مطابق منطق قصه باید منجر به پیدا شدن مقداری مواد، بدون دستگیری مواد فروش، شود. اتفاقی که برای مواد فروش می‌افتد تا پایان فیلم بیننده را منتظر یک انفجار دیگر می‌گذارد، اما هرگز به سرانجام نمی‌رسد و معلوم نیست چرا آن فرد باید، به جای فرار کردن یا هزار و یک احتمال واقعی دیگر، چنین سرانجام شوم و هولناکی را تجربه کند.

چند دقیقه بعد وقتی شواهد و قرائن از وجود مواد در یک خانه حکایت دارند ولی مواد پیدا نمی‌شود، صحنه حمله سگ موادیاب به زن کاملا گویاست و بخش مهمی از مخاطبان را متوجه قضیه می‌کند. به فرض که روستایی می‌خواسته مخاطب کم‌هوش‌تر را هم شیرفهم کند و تصویر دستکش‌های پلاستیکی در دست پلیس‌ها را برای جاافتادن بهتر موقعیت در پلان بعدی گنجانده است. اما چند ثانیه بعد با صحبت‌های صریح دختر بچه در اداره پلیس، که همان اتفاق روشن دقایق گذشته را با ضجه‌های باورنکردنی‌اش فریاد می‌زند، بیننده باهوش‌تر به حیرت می‌افتد که چرا فیلمساز این گونه اره روی اعصاب مخاطبی می‌کشد که با تمام وجودش فریاد می‌زند: «فهمیدم؛ بسه».

 

در بخش‌های پایانی فیلم نیز ابتدا شاهد یک عملیات پلیسی ظاهرا حرفه‌ای برای کشف آشپرخانه‌ای هستیم که به بهترین شکل استتار شده. در کمال ناباوری اما، هیچ خبری از عملیات شناسایی نیست و پلیس‌ها حتی به خودرویی که در نزدیکی آشپرخانه کشیک می‌کشد هم شک نمی‌کنند و، بدون پوشش و تمهیدات مرسوم، به دل دشمن می‌زنند. در همین سکانس معلوم نیست چرا تبهکارترین شخصیت فیلم با یک دستبند در گوشه‌ای از عملیات رها شده و هیچ سربازی مراقب او نیست. چرا ماموران حاذق فکر نکرده‌اند که اگر برادر ناصر چند ثانیه دیرتر تصمیم به رفتن می‌گرفت و یا ابزار بریدن دستبند چند سانت نزدیک‌تر بود، کل ماجرا می‌توانست تحت‌الشعاع فرار مجرم قرار بگیرد. حالا سوال این است که آیا بیننده اجازه ندارد شک کند که چنین میزانسنی صرفا با هدف بازی گرفتن از نوید محمدزاده و آن ضجه‌های رعب‌انگیزش طراحی شده است؟

نقطه اوج این سمفونی نامیمون اما به سکانس دادگاه مربوط می‌شود؛ جایی که حضور دو نفره قاضی و متهم، و البته فردی که متهم تقاضای بیرون رفتنش را دارد و قاضی دانشجویی بی‌آزار معرفی‌اش می‌کند، بدون رعایت مسائل امنیتی، تقریبا خنده‌دار است. یک مجرم ترسناک بدون هیچ سربازی و بدون دستبند و پابند با قاضی وارد گفتگو می‌شود و قاضی با سعه صدر اجازه می‌دهد نوید مونولوگ‌های تاثیرگذار و طولانی‌اش را با آن حرکات خاص دست ادا کند. جالب این‌که منتقدان محترم برنامه «هفت» هم، که از نمایش پلیس و قاچاقچی واقعی ذوق‌زده به نظر می‌رسیدند، هیچ اشاره‌ای نکردند که چرا لازم نیست دادگاه هم واقعی باشد و کدام قاضی در این کشور به صاحب کارتل مواد مخدر اجازه می‌دهد که این‌گونه در دادگاه بر اسب سخنوری بتازد و حرف‌هایی بزند که جایگاهشان بیشتر از دادگاه در کافی‌شاپ‌هاست.

از این‌ها  که بگذریم، سکانس ملاقات با خانواده هم چنان سوزناک طراحی شده که نمی‌توان نیتی جز منقلب کردن مخاطب برایش تصور کرد و نمایش پر طول و تفصیل اعدام نیز بیشتر از آن‌که در خدمت درام باشد، به هدیه کارگردان برای نمایش قدرت بازیگری نوید محمدزاده شباهت دارد. متاثر کردن مخاطب و تاثیرگذاری بر بیننده البته فی‌نفسه امر نکوهیده‌ای نیست، ولی نکته تامل برانگیز آن‌جاست که منتقدانی که سر میز نقد فیلم «فروشنده»، پیدا نشدن یک کارت عکس‌دار از فرد متعرض در خودروی او را «شلوغ‌کاری رییس» می‌خواندند و آن را دستمایه استهزا و ریشخند دونفره‌شان برای تخطئه فیلم برنده اسکار فرهادی قرار می‌دادند، این‌گونه با مناعت طبع شائبه برانگیزشان انبوه فریادهای گل‌درشت «متری شیش و نیم» را فکر شده و در راستای بازنمایی واقعیت دراماتیک می‌دانند و برای این اثر خاضعانه کلاه از سر برمی‌دارند.

منبع: بلاگ سینما مارکت