نگاهی به ماجرای نیمروز: رد خون؛
محمدحسین مهدویان در "رد خون" ترکیبی درخشان از واقعیت و داستان دراماتیک را به نمایش گذاشته است . این کارگردان شخصیت‌های قصه‌‌اش را در یک شکاف تاریخی هفت ساله با پرداخت خیلی مناسبی از ماجرای نیمروز بدست آورده است.

سه سال پس از موفقیت چشمگیر «ماجرای نیمروز»، مهم‌ترین استعداد جوان سال‌های اخیر سینمای ایران در چهارمین اثر سینمایی بلند خود با عنوان فرعی «رد خون» به سراغ موضوعی چالش‌برانگیز و ملتهب با محوریت مجاهدین‌خلق و عملیات مرصاد رفته و یک تریلر تمام‌عیار و خوش‌ساخت به مخاطب هدیه کرده است. یکی از آفت‌های نقد «رد خون» در روزهایی که از اکرانش می‌گذرد، مقایسه‌های یکسونگرانه این فیلم با نسخه قبلی است. شخصا معتقدم «رد خون» فیلم سرحال‌تر و مهم‌تری به شمار می‌رود و البته که در مواردی از داشته‌های «ماجرای نیمروز» هم بهره برده؛ اما بهتر آن است که این فیلم را در مقام یک اثر مستقل بررسی کنیم. در این مطلب به تحلیل و ارزیابی «رد خون» در چند محور می‌پردازیم.

قصه در خدمت ژانر
اگرچه فیلمنامه «رد خون» در برخی موارد از ضعف در پیرنگ‌ها و داستان‌های فرعی رنج می‌برد، اما طراحی کلی قصه به ترکیب درخشان واقعیت و داستان مزین شده است؛ روشی که با ژانر ویژه مهدویان، یعنی داکیودرام، همخوانی دارد و به تعالی اثر منجر شده. ابراهیم امینی و حسین تراب‌نژاد در طرح قصه «رد خون» موفق شده‌اند با ترکیب یک داستان دراماتیک و ماجرای واقعی عملیات مرصاد، به معجون روان و دلنشینی از واقعیت و تخیل دست یابند. این روش که پیشتر در فیلم «چهارراه استانبول» نیز، با ترکیب قصه تخیلی کاراکترهای ساخته ذهن نویسنده و داستان واقعی حادثه پلاسکو، جواب داده بود، در «رد خون» با پرداختی بهتر، به بار نشسته و درام را در خدمت نقل واقعیت تاریخی درآورده است. بدین ترتیب ویژگی خلاقانه ترکیب واقعیت و تخیل، ریتم مناسب و همگرایی تحسین برانگیز فرم و محتوا را برای کلیت اثر به ارمغان آورده.

اجرای برازنده سینما
محمد حسین مهدویان، پس از تجربه نه چندان موفق ملودرام اجتماعی در «لاتاری»، دوباره به ژانر محبوبش، یعنی داکیودارم (ترکیب مستند و درام) که چم‌وخمش را خوب می‌داند، بازگشته و دوربین ناآرام با آن جست‌وخیزها و زوایای مستندگونه را در خدمت روایت درآورده است. اتمسفر سرد و سنگین و نورپردازی خاص اثر هم به انتقال محتوا و فضاسازی یاری رسانده و فیلمبرداری درخشان هادی بهروز کیفیت اثر را به لحاظ بصری تضمین کرده است. موسیقی خوب حبیب خزائی‌فر و چهره‌پردازی منحصربفرد شهرام خلج نیز از نقاط قوت «رد خون» به شمار می‌روند. با این همه، مهم‌ترین قدرت اجرایی این فیلم را باید مدیون جلوه‌های ویژه چشمگیر و جهانی ایمان کرمیان بدانیم که توانسته با بهره‌گیری از حمایت‌های تهیه‌کننده کارکشته و کاربلدی به نام محمود رضوی، «رد خون» را در حد سینمای صنعتی بالا بکشد.

پرداخت شخصیت
«رد خون» در پرداخت کاراکترهایش استفاده مناسبی از «ماجرای نیمروز» می‌کند و کاراکترهایی را که در نسخه قبلی حسابی صیقل خورده بودند، با توجه به شکاف تاریخی هفت ساله، دوباره زنده می‌کند. این درحالی است که اختلاف فاحش کاراکترهای جدید با قدیمی‌ها کاملا به چشم می‌آید و تفاوت وزن زوج اطلاعتی – عملیاتی صادق (جواد عزتی) و کمال (هادی حجازی‌فر) (از نسخه قبلی) که جاافتاده و همدلی برانگیز ظاهر می‌شوند، با زوج جدیدالورود سیما (بهنوش طباطبایی) و زهره (هستی مهدوی‌فر)، عملا شخصیت‌های اصلی «رد خون» را به دو گروه متفاوت تبدیل می‌کند. از تیم قدیمی‌ها مهدی زمین‌پرداز هم به بلوغ قابل ملاحظه‌ای رسیده، در حالی که اضافه شدن محسن کیایی به گروه بازیگران ضعیف است.

از تیم بازیگری «ماجرای نیمروز» احمد مهرانفر، مهرداد صدیقیان و مهدی پاکدل جدا شده و در عوض بهنوش طباطبایی، هستی مهدوی‌فر و محسن کیایی، با توجه به تفاوت‌های فیلمنامه، به کار اضافه شده‌اند. بهنوش طباطبایی توانسته از تجربه نقش لیلا زمردیان در «سیانور» بهروز شعیبی استفاده کند و با وجود ضعف‌های متن در مورد کاراکترش، از پس کار برمی‌آید. هستی مهدوی‌فر هم با توجه به فرعی‌تر بودن نقشش، اگرچه هنوز رگه‌هایی از همان بازیگر تجاری را همراه خود دارد، اما اجرای متوسطی تحویل مخاطب می‌دهد. اشتباه بزرگ «رد خون» اما، به وضوح محسن کیایی (در نقش افشین) است که بدجوری ذوق مخاطب را کور می‌کند و ضعف اجرایش، در کنار عزتی و حجازی‌فر، به چشم می‌آید. کیایی، هم به واسطه سابقه‌اش در ایفای نقش‌های طنز و سینمای بدنه و هم به لحاظ تکنیک‌های بازیگری، فیزیک بدنی و تن صدا، به چهره ضعیف «رد خون» تبدیل شده و این موضوع در سکانس‌های حساس و برون‌گرایانه (مثل سکانس تهدید کردن کمال با اسلحه، گریه کردن‎ها و البته سکانس عاطفی پایانی) کاملا توی ذوق مخاطب می‌زند.

از سوی دیگر اما، جواد عزتی احتمالا بهترین بازی عمرش تا به امروز را ارائه کرده و تبحرش در اجرای یک شخصیت اطلاعاتی مرموز، جدی، کارکشته و در مواردی بی‌رحم، مخاطب را وادار می‌کند که به احترامش کلاه از سر بردارد. عزتی در سکانس ترور، با آگاهی کامل از جای‌گیری دوربین، علی‌رغم این‌که به لحاظ زمانی دقایق بازی کمی دارد، توانایی‌هایش را به رخ می‌کشد. هادی حجازی‌فر نیز با شناخت مناسب از شیوه کارگردانی مهدویان، مخلوط دلنشینی از تمام نقش‌های قبلی‌اش را در «رد خون» به نمایش می‌گذارد. کمال در این فیلم ترکیب حیرت‌انگیزی از اقتدار و جبروت حاج احمد «ایستاده در غبار»، عملگرایی و انقلابی‌گری کمال «ماجرای نیمروز»، خلوص و جدیت موسی در «لاتاری» و حتی بلاهت و سطحی‌نگری خلیل «کاتیوشا» را به نمایش می‌گذارد و تعادل خوبی بین جنبه‌های مختلف شخصیتش ایجاد می‌کند. ناگفته نماند که فیلمنامه هم کمک بزرگی به حجازی‌فر در ایفای این نقش کرده و ترجیع‌بند مهم «می‌دونی من کیم؟» و آن موتیف محیرالعقول سیگار، ظرفیت پرداخت شخصیت کمال را در اختیار او قرار داده است؛ البته که حجازی‌فر هم قدر این موهبت را می‌داند.

بازنمایی سیاسی ایران در فرامتن
عمده نقدهایی که به «رد خون» وارد می‌شود، به نوعی فرامتنی هستند که با توجه به حساسیت‌های موضوع، طبیعی به نظر می‌رسد. یک ایراد وارد بر فیلم این است که «رد خون» اساسا قرار است ماجرای عملیات مرصاد باشد. فیلم با مقدمه کامل و روایت درستش، همه چیز را برای نمایش خود عملیات مهیا می‌کند، اما غیر از چند صحنه اکشن از انفجار و پرواز هلی‌کوپترها، عملا چیزی از عملیات و قدرت نیروی نظامی ایران در تارومار کردن مجاهدین‎‌خلق نشان نمی‌دهد. در واقع مهدویان سهل‌انگارانه از کنار نمایش اصل موضوع می‌گذرد تا توجهش را معطوف سرنوشت آدم‌ها کند. بازنمایی کلیشه‌ای و قرائت رسمی مجاهدین‌خلق هم، اگرچه در سکانس فاکت‌خوانی جذاب است، اما یافته جدیدی برای مخاطب ندارد و گرهی از ابهامات این گروهک نمی‌گشاید.

ایراد دیگری که در طول ایام جشنواره هم زیاد به این فیلم وارد شد، نمایش متفاوت اطلاعات سپاه و به نوعی چندصدایی در این مجموعه است. مخالفان معتقدند که «رد خون»، بالاخص در مورد شخصیت صادق و تقابلش با سایر نیروها، و همچنین عدول گروه اصلی «ماجرای نیمروز» از آن یکدستی و خلوص سال ۶۰، سپاه را ارگانی بی‌رحم و متفرق نشان داده است. اما نگاه دقیق‌تر به فیلم و مقایسه کنش‌های گروه اطلاعات عملیات با «ماجرای نیمروز»، نشان از این دارد که اتفاقا مهدویان با آگاهی خوب تاریخی، توانسته تصویری مثبت و مطابق با واقعیت از سپاه به تصویر بکشد که حاکی از بارورشدن و کسب تجربه در جمهوری اسلامی است. سرنخ‌های موجود در متن نشان می‌دهد که اطلاعات سپاه پس از تجربه فرار عباس زریباف و فرجام کاراکتر مسعود (با بازی مهدی پاکدل) که همه کدهایش نشان‌دهنده مسعود کشمیری است، هوشیارتر شده و نسبت به وقایع نگاه حرفه‌ای و پخته‌تری دارد. وقایع سال شصت و «ماجرای نیمروز» صادق را، به عنوان نفر اصلی گروه اطلاعات، هوشیارتر از قبل کرده و به همین دلیل هم او همواره اطرافیانش را با نگاهی عاقل اندر سفیه همراهی می‌کند و به همه چیز شک دارد.

علاوه بر این، تیم پژوهشی «رد خون»، با تسلط بر وضعیت تاریخی و تحولات سال‌های ۶۰ تا ۶۷، رواج فردگرایی، مسائل فرعی و اختلاف نظرهایی را که از الزامات دموکراسی است، در فیلم لحاظ کرده‌اند. «رد خون»، برخلاف نسخه قبلی، شخصیت‌های خاکستری و با رویکردهای مختلف را نمایش می‌دهد که با گذار تاریخی از آن همگرایی عجیب گروه‌های مختلف در جریان انقلاب، حالا درگیر مسائل جدیدتر شده‌اند. به همین خاطر است که در «رد خون» با اشاراتی در مورد انتخابات، نظرات متعارض درباره پایان جنگ، سهم‌خواهی گروه‌های مختلف از انقلاب و اختلاف جدی بین صادق و کمال طرفیم؛ نکاتی که نتیجه طبیعی قدرت گرفتن کشور و بروز تکامل تاریخی در دوران پس از انقلاب است.

به نقل از فیلمگردی