نگاهی به فیلم درخشان «سرخپوست»:

«سرخپوست» را می‌توان اثری کلاسیک در شمایلی کاملا بدیع و خلاقانه با رعایت بهترین عناصر فنی دانست که داستان ساده‌اش را در لوکیشنی بی‌نظیر و به نحوی سرراست و هنرمندانه روایت می‌کند.
پنج سال بعد از فیلم میان‌مایه، آبکی و به غایت تقلیدی «ملبورن»، احتمالا هیچکس انتظارش را نداشت که کارگردان جوان آن فیلم، با دومین فیلمش، در شمایل یک غول مهیب فیلمسازی و بی‌اندازه مسلط به قواعد ژانری، به جریان اصلی سینمای ایران بازگردد. نخستین اکران‌های «سرخپوست» اما، حاکی از آن بود که نیما جاویدی، نه تنها سال‌های پس از «ملبورن» را به سرخوردگی و دور شدن از مسیر موفقیت نگذرانده، بلکه با تمرکز و سخت‌کوشی، خودش را به سطحی رسانده که نشان دهنده جهشی باورنکردنی است و بدین ترتیب دومین فیلم بلند او بازگشت شکوهمندش به میادین محسوب می‌شود...

«سرخپوست» را می‌توان اثری کلاسیک در شمایلی کاملا بدیع و خلاقانه با رعایت بهترین عناصر فنی دانست که داستان ساده‌اش را در لوکیشنی بی‌نظیر و به نحوی سرراست و هنرمندانه روایت می‌کند. قصه سرگرد نعمت جاهد و اقتدار در آستانه فروپاشی او، در «سرخپوست» به قدری ظریف و چشم‌نواز مقابل دیدگان تماشاگر قرار می‌گیرد که کمتر مخاطبی ممکن است با ناراضایتی سالن را ترک کند. تجلی قدرت فیلمنامه در بخشی از فیلم بروز می‌کند که مخاطب در کمال ناباوری درگیر سمپاتی با هر دو قطب داستان می‌شود و پروتاگونیستش را بارها در طول قصه گم می‌کند. با این حال، فیلمنامه اندک حفره‌هایی هم دارد که از مهم‌ترین آن‌ها می‌توان به سکانس‌های جستجو و نیز پایان‌بندی فیلم اشاره کرد.

در بخش‌هایی از فیلم که گارد زندان مجدانه به دنبال احمد سرخپوست می‌گردند، نقشه‌های زندان روی میز سرگرد است، ولی یکی از نقشه‌ها که بعدتر گره‌گشا واقع خواهد شد، به شکل عجیبی از چشم‌های تیزبین نقش اصلی داستان پنهان می‌ماند؛ کاراکتری که اتفاقا بیننده او را به باریک بینی و تیزهوشی می‎شناسد و بسیار بعید است که تمام نقشه‌ها را بارها و بارها وارسی نکرده باشد. از سوی دیگر، «سرخپوست» تصویر روشن و قابل درکی از لوکیشن زندان به مخاطب نمی‌دهد و به نظر می‌رسد کارگردان از ترفند پنهان کردن بخشی از فضا تعمدا سوءاستفاده کرده تا بر تعلیق قصه بیفزاید. در واقع بیننده ابدا نمی‌فهمد که سر و ته لوکیشن مرموز زندان به چه شکلی است، و بدتر این‌که مشخص نیست چگونه پس از استفاده از گاز اشک‌آور، سرگرد جاهد مکان‌های سربسته را از فهرست تجسسش حذف نمی‌کند.

پایان‌بندی قصه نیز، در حالی که با تکنیک به‌جا و تاثیرگذار پی‌اووی رنگ‌آمیزی شده و به لحاظ فنی واقعا نظرگیر است، محل جنجال و تضارب آرا بین گروه‌های مختلف مخاطبان و منتقدان است. سوال اصلی این است که آیا تصمیم غافلگیر کننده شخصیت اصلی قصه در سکانس پایانی واجد وجه منطقی کافی هست یا نه. مخالفان در این باب معتقدند که این شکل چرخش رفتاری، برای کاراکتری که فیلم او را مصمم و نامنعطف توصیف کرده، چندان موجه نیست. طرفداران این چرخش اما، برآننده که فیلمنامه بذر دگرگونی کاراکترش را قبلا در جای‌جای اثر، از جمله سکانس ورود همسر سرخپوست به زندان و نیز خط عاشقانه قصه، کاشته و سکانس پایانی محل برداشت آن است. در این باره مخاطب بهتر از هرکس دیگری می‌تواند قضاوت کند.

«سرخپوست» به لحاظ فنی در قله بسیار مرتفعی قرار دارد و تک‌تک مولفه‌هایش، سازگار و در خدمت درام، به بهترین نحو ممکن جلوه‌گری می‌کنند. ترکیب عناصر فنی و هنری مختلف، بالاخص فیلمبرداری چیره‌دستانه هومن بهمنش که حالا در سی‌نه سالگی در اوج پختگی بسر می‌برد، و نیز طراحی صحنه خیره کننده محسن نصراللهی، استانداردهای اثر را به شدت بالا برده‌اند تا با اثری شکیل و شاخص در حد و اندازه‌های سینما طرف باشیم. البته باید توجه داشت که مخاطب ایرانی در سال‌های اخیر، تحت سیطره بی‌چون و چرای سینمای اجتماعی خاص اصغر فرهادی، با نقدهای تند و تیز اجتماعی چنان خو گرفته که بعضا مابقی شکل‌های سینما را اصلا به رسمیت نمی‌شناسد. طبعا با چنین نگرشی مخاطب ممکن است قدری از تماشای «سرخپوست» آزرده خاطر شود، چرا که این فیلم اساسا بنای نقد اجتماعی را ندارد و پس از تشریح تاریخ و جغرافیای قصه و شخصیت‌پردازی آدم‌های مهمش، دیگر به چیزی جز روایت هرچه بهتر همان قصه ساده توجه نمی‌کند.

«سرخپوست» بخش عمده‌ای از موفقیتش را هم مدیون بازی‌هاست؛ جایی که نوید محمدزاده درخشان‌تر از هر نویدی که تاکنون دیده‌ایم ظاهر می‌شود و پریناز ایزدیار مثل همیشه استاندارد و روان از پس نقشش برمی‌آید. نکته مهم در باب نوید محمدزاده «سرخپوست» این است که او کنترل شده‌تر و درونگراتر از همیشه، از آن پوسته همیشگی‌اش در قامت یک جوان پرخاشگر عصبی‌مزاج پرحرف و برون‌گرا فاصله گرفته و زیبایی نقش یک مرد میانسال نظامی با خصایص متفاوتی از جمله اقتدار، هوشمندی، درون‌گرایی، پیچیدگی و ظاهر خشن و درون لطیف را با راهنمایی نیما جاویدی خلق کرده است. از سوی دیگر اما، ترکیب بازیگران مکمل فیلم نقطه ضعف آن محسوب می‌شود؛ جایی که حضور کوتاه بازیگران کارکشته‌ای مانند حبیب رضایی، آتیلا پسیانی و ستاره پسیانی نمی‌تواند مجال درخشش را برای آن‌ها ایجاد کند و حتی موجب می‌شود، به دلیل آشنایی قبلی مخاطب با بازیگران نامدار، کاراکترها چندان باورپذیر ظاهر نشوند. درحالی‌که بازیگران فرعی کمتر شناخته شده «سرخپوست» نسبت به مکمل‌های نامدار حضور گرم‌تری دارند و بیشتر می‌توانند به پیشبرد قصه کمک کنند.

چندان بیراه نخواهد بود اگر بگوییم اغلب فیلم‌های مهم و جدی سینمای ایران یک خصیصه درخشان دارند که روی ذهن هنردوست مخاطب خط می‌اندازد و تا مدت‌ها بعد در یادها می‌ماند.

به اعتقاد نگارنده، این خصیصه شکوهمند در «سرخپوست»، روایت جذاب و چشمگیر خط عاشقانه داستان با استفاده از تمهیدات به شدت خلاقانه کارگردان است که فقط از یک ذهن هنرمند برمی‌آید. روشن است که جاویدی برای جلو بردن ارتباط عاطفی بین دو شخصیت اصلی قصه، تعمدا از به کار بردن دیالوگ ابا دارد و ترجیح می‌دهد آن‌چه می‌خواهد بگوید را با موقعیت‌های دراماتیزه شده بسیار شیک و باکلاس نشان مخاطب بدهد.

ظهور این نقطه درخشان «سرخپوست» را در سه سکانس بو کردن مداد، زیاد شدن صدای هواپیما و نیز پخش موسیقی از بلندگوی زندان می‌توان دید. تصاویر درخشانی که حاصل نبوغ جاویدی در خلق موقعیت هستند و می‌توانند حتی قلب زمخت‌ترین و بی‌علاقه‌ترین مخاطبان به داستان‌های عاشقانه را هم تحت تاثیر قرار دهند.

منبع: بلاگ سینما مارکت