مستند «دستهای خالی» به کارگردانی جمشید بیات ترک روایتی مستند از توفان انقلاب اسلامی‌ با ترکیب مصاحبه، نماهای آرشیوی و نماهایی بازسازی‌شده است.

«دستهای خالی» عنوانی است که از یکی از مقالات میشل فوکو، فیلسوف نامدار فرانسوی در دوران معاصر، الهام گرفته شده و به واکاوی نگرش این اندیشمند نسبت به انقلاب اسلامی ایران می‌پردازد. جمشید بیات ترک در این مستند که تهیه‌کنندگی آن را مسعود ردایی بر عهده دارد، سعی کرده در میان انبوه آثاری که انقلاب اسلامی ایران را از درون مورد بررسی قرار داده‌اند، این بار پدیده انقلاب را از دریچه چشم یک ناظر بیرونی ببیند؛ ناظری که اتفاقا یکی از مهم‌ترین و تاثیرگذارترین چهره‌های جهان در اندیشه معاصر هم به حساب می‌آید...

از این منظر، «دستهای خالی» در انتخاب موضوعش بسیار هوشمندانه عمل کرده و زاویه‌ای را برای نگاه کردن به موضوع انقلاب برگزیده که مخاطب را به تماشای این اثر ترغیب می‌کند.

«دستهای خالی» در سه کشور ایران، ایتالیا و فرانسه ساخته شده و محتوای اصلی‌اش را سه عنصر تصاویر آرشیوی مستند، مصاحبه‌ها و تصاویر بازسازی شده تشکیل می‌دهند. استفاده فیلمساز از آرشیوها، هر چقدر که در بخش مربوط به تصاویر جنبش‌های مردمی در سال ۵۷ ساده و دم‌دستی به نظر می‌رسد، در بخش رجوع به اسناد مکتوب جذاب و قابل ستایش است. تصاویر بازسازی شده بسیار خوب و بدون تظاهر، طوری ساخته شده‌اند که کاملا در تصاویر آرشیوی حل می‌شوند و با تبحر تدوینگر، به خورد روایت می‌روند تا بیننده از رفت و آمد بین تصاویر واقعی و تصاویر بازسازی شده احساس سردرگمی نکند. این در حالی است که تصاویر آرشیوی مورد استفاده «دستهای خالی» از وقایع مربوط به انقلاب اسلامی ایران، یکسره تکراری است و برای مخاطبی که صدها بار آن‌ها را در برنامه‌های مختلف تلویزیونی مشاهده کرده، ملال‌آور می‌شود.

در نقطه مقابل، دقت تیم پژوهشی مستند در بهره‌گیری از آرشیوهای مکتوب، به قدری دقیق و خیره‌کننده است که این ضعف را پوشش می‌دهد. مراجعه پیاپی و دقیق به مجلات خارجی و روزنامه‌های ایرانی دوران انقلاب، در کنار موشکافی مقالات مختلف میشل فوکو، رویکرد بکر مستندساز در پرداخت موضوع مورد نظرش به شمار می‌رود. پژوهشگران «دستهای خالی» با دقت مقالات فوکو را مطالعه کرده‌اند و کارگردان هم سعی می‌کند تقریبا تمام مدعیات خود و نقل‌قول‌هایی که از زبان فیلسوف فرانسوی مطرح می‌شود را، به سیاق مقالات دانشگاهی معتبر، فورا با متن نوشته و ارجاع مناسب، مستند کند.

از مصاحبه‌ها می‌توان به عنوان شمشیر دولبه‌ای یاد کرد که همزمان نقطه قوت و ضعف «دستهای خالی» محسوب می‌شود. این مستند به درستی گفتگو با دستیار فرانسوی میشل فوکو و چند نویسنده خارجی دیگر را در دستور کار قرار داده و گفتگوهای خوبی هم با آن‌ها ضبط و تدوین کرده است. اما به نظر می‌رسد که ذوق‌زدگی بیش از حد مستندساز بخاطر مهیا شدن امکان ضبط چنین مصاحبه‌هایی، حواس او را از توجه به مصاحبه‌شوندگان داخلی پرت کرده؛ بدین ترتیب گفتگوهای طولانی و رفت و برگشت‌های پرتعداد به حرف‌های یک مصاحبه شونده خاص (دستیار فوکو)، باعث وارد شدن لطمه جدی به ریتم مستند می‌شود.

«دستهای خالی» می‌توانست پیش از هر کاری به سراغ یکی دو اندیشمند ایرانی برود و در خلال گفتگو با ایشان، جایگاه فوکو در اندیشه معاصر جهان و ویژگی‌های خاص منظومه فکری او را مشخص نماید. مشکل اما این‌جاست که اگر مخاطبی با میشل فوکو و اندیشه‌های او آشنا نباشد، با تماشای مستند «دستهای خالی»، نمی‌تواند بفهمد که همدلی فوکو با انقلاب اسلامی ایران چقدر مهم و قابل توجه است؛ چرا که خود مستند چیزی درباره جایگاه و اعتبار میشل فوکو، و تفاوت او با یک آدم دانشگاهی ساده، به مخاطب نمی‌گوید.

اما مهم‌ترین نقطه ضعف «دستهای خالی»، عدم انسجام و فقدان یکپارچگی در آن است. موضوع از این قرار است که مخاطب در دقایق ابتدایی مستند، متوجه می‌شود که میشل فوکو زمانی با شهید بهشتی دیدار داشته و بدین ترتیب اولین بار با انقلاب اسلامی ایران آشنا شده است. طبیعی است که خط روایت مستند در جایی باید به این نقطه باز گردد و مطرح شدن نام شهید بهشتی نباید بی‌دلیل تلقی شود؛ اما در کمال تعجب، تا پایان اثر دیگر هرگز نام شهید بهشتی مطرح نمی‌شود و بذری که مستند در اولین دقایق می‌کارد، هرگز به بار نمی‌نشیند.

در نگاهی کلان‌تر، «دستهای خالی» که نقطه‌ قوت خود را در انتخاب موضوع بکر و خلاقانه‌اش می‌بیند، به شکل تاسف برانگیزی در میانه‌های راه از مسیر اصلی منحرف شده و در بسیاری از دقایق، به یک مستند تاریخی میانمایه تبدیل می‌شود. بدین ترتیب، پیشفرض پرداختن به همدلی میشل فوکو با انقلاب ایران از یاد رفته، و حدود نیم ساعت از مستند به گزارش تاریخی حوادث مختلف انقلاب اسلامی با نریشن‌های رایج روی تصاویر آرشیوی تکراری تبدیل می‌شود.

علاوه بر این‌ها، به لحاظ گزارش تاریخی هم «دستهای خالی» از یک ضعف عجیب رنج می‌برد؛ مستندی که ماهیتا قرار است دیدگاه فوکو نسبت به انقلاب اسلامی ایران را بررسی کند، طبیعی است که برای تحقق این هدف، به لحاظ تاریخی، باید گزارش سفرهای او به ایران را هم پوشش بدهد. از سوی دیگر، روشن است که سفر یک فیلسوف شهیر بین‌المللی به ایران، به شکل توریستی انجام نشده و حتما افرادی از درون کشور، زمینه این سفرها را فراهم آورده‌اند. «دستهای خالی» اما، به شکل غیر قابل باوری نسبت به نام بردن از کسانی که مقدمات سفر فوکو به ایران را فراهم کرده‌اند یا کسانی که در ایران با او دیدار و گفتگو داشته‌اند، خاموش است.

این‌گونه است که مخاطب هرچقدر گوش تیز می‌کند تا به هویت واقعی شمایل‌های بازسازی شده‌ای که در تصاویر مقابل فوکو نشسته‌اند پی ببرد، نتیجه‌ای به دست نمی‌آورد. دقیقا مشخص نیست چرا کارگردان تعمدا سعی دارد هیچ نامی از ملاقات‌کنندگان فوکو در ایران به مخاطب ندهد و این علامت سوال بزرگ تا پایان اثر پابرجا می‌ماند.

همچنین از نقطه‌نظر ایدئولوژیک، خود مستندساز بهتر از هر کسی می‌داند که عده‌ای معتقدند در سال‌های پس از به پیروزی رسیدن انقلاب اسلامی، از همدلی میشل فوکو با انقلاب ایران کاسته شده، و بر همین اساس است که جمشید بیات ترک در چند مصاحبه سعی کرده این انتقاد را به روش خودش پاسخ بدهد؛ اما مشکل اینجاست که پاسخ مذکور باید به بخشی از خود مستند تبدیل می‌شد.

حتی در متن مستند اشاره‌ای وجود دارد مبنی بر این‌که در ابتدای جنبش مردمی ایران علیه رژیم شاه، این نظریه غالب بود که حکومت‌داری باید به افراد صاحبنظر و تحصیل‌کرده در حوزه تخصصی مزبور محول شود و روحانیون قرار نیست در جمهوری اسلامی مستقیما به اداره کشور بپردازند. طبیعی است که مخاطب با تماشای این بخش از مستند، احساس کند که احتمالا فوکو در سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی، نظراتش نسبت به جمهوری اسلامی ایران را تعدیل کرده است؛ اما «دستهای خالی» هیچ پاسخ روشنی برای شبهه‌ای که خودش به شکلی نامحسوس مطرح کرده، تدارک ندیده است.

منبع: بلاگ سینما مارکت