نگاهی به چهار فیلم سال های اخیر درباره مجاهدین؛
در سال های اخیر، چند فیلم نظیر ماجرای نیمروز و سیانور مستقیما به بازسازی فعالیت های مجاهدین خلق پرداخته اند که در این مطلب نگاهی داریم به چهار مورد از این فیلم ها.
فعالیتهای گروه موسوم به «سازمان مجاهدین خلق» که بعدها، با بروز برخی انحراف در ایدئولوژی و انشقاقشان به دو بخش اسلامگرا و مارکسیست، در بین عموم مردم به «منافقین» معروف شدند، یکی از نقاط مهم تاریخ معاصر ایران محسوب میشود؛ موضوعی که در سینمای داستانی، تا دهه نود، تقریبا مسکوت مانده بود و به دلایل مختلف، کمتر فیلمسازی تمایل داشت درباره این گروه و اقداماتشان فیلم بسازد. البته در عرصه مستند تلاشهایی برای معرفی مجاهدین و فراز و فرودهایشان در جریان تحولات ایران معاصر، صورت گرفت؛ اما... در سینمای داستانی، تماشای فیلمهایی جدی و مهم با محوریت این گروه، بیش از سی سال زمان برد. در واقع، علیرغم ظرفیتهای دراماتیک نهفته در ماجراهای این گروه، حساسیتهای موجود در سه دهه دهه اول انقلاب، باعث شد یا فیلمی اختصاصا در این مورد ساخته نشود، و یا معدود فیلمهای ساخته شده به لحاظ هنری و سندیت و اعتبار تاریخی، چندان قابل اعتنا نباشند.
اما در سالهای اخیر، چند فیلم، مستقیما به بازسازی فعالیتهای مجاهدین خلق پرداختهاند که در این مطلب نگاهی داریم به چهار مورد از این فیلمها که سه تای آنها توسط کارگردانان جوان ساخته شدهاند؛ فیلمسازان خوشفکر و دغدغهمندی که اگرچه تجربه مستقیمی از وقایع دوران انقلاب ندارند، اما با آگاهی تاریخی و احساس مسئولیت، سعی در بازسازی هنرمندانه جنبههای مختلف فعالیتهای این گروه داشتهاند. لازم به ذکر است که نقش مهم سید محمود رضوی، به عنوان تهیهکننده سه تا از چهار فیلم این فهرست، غیرقابل انکار است. تهیهکننده کارکشتهای که در سالهای اخیر، با اعتماد به فیلمسازان جوان، زمینه ساخته شدن فیلمهای ارزندهای را فراهم آورده است.
امکان مینا/ کمال تبریزی
کمال تبریزی، کارگردان باسابقه و مشهور ایرانی که در دهههای هفتاد و هشتاد آثار مهمی را در سینمای ایران به نام خودش ثبت کرده بود، در سال ۹۴ و با فیلمنامهای از فرهاد توحیدی، تصمیم گرفت فیلمی درباره مجاهدین خلق بسازد. «امکان مینا» به تهیهکنندگی منوچهر محمدی، اگرچه به لحاظ سنجههای سینمایی چندان باکیفیت نبود، اما از دو جهت اهمیت فراوانی در سینمای ایران داشت. نخست آنکه باب پرداختن به این سوژه خاص و ملتهب را باز کرد و به نوعی ظرفیتهای دراماتیک نهفته در این موضوع را به سینمای ایران یادآوری نمود. علاوه بر این، «امکان مینا»، با تکیه بر تجربههای شخص کمال تبریزی، که در دوران انقلاب اسلامی جزو دانشجویان فعال پیرو خط امام بوده، در سر و شکل دادن به جزئیات موفق عمل کرد و تبدیل به فیلمی شد که مخاطب را ناراضی از سینما به خانه نمیفرستاد.
اما بزرگترین مشکل «امکان مینا»، داستان عاشقانه پررنگی بود که در برهههایی از فیلم، رنگ و بوی ملودرام به خود میگرفت. این فیلم به لحاظ بازیگری هم چندان پرستاره نبود و انتخاب نادرست میلاد کیمرام به عنوان نقش اول، به کلیت اثر لطمه زد. بعلاوه، در متن فیلم هم ضعفهایی وجود داشت و فیلمساز، عمدا یا سهوا، سعی میکرد از پرداخت شفاف به ایدئولوژی و ساختار گروه مجاهدین خلق شانه خالی کند. با این همه، «امکان مینا» هم در بخشهای فنی و هم در دقتش به جزئیات، اثر بسیار خوبی بود و توانست در سیوچهارمین جشنواره فیلم فجر در ۹ رشته نامزد سیمرغ و در دو رشته هم برنده جوایز شود.
سیانور/ بهروز شعیبی
با فاصلهای نزدیک از اکران «امکان مینا»، سینمای ایران با تماشای اثری به مراتب جدیتر درباره منافقین، هیجان زده شد. بهروز شعیبی، به عنوان فیلمساز جوانی که تقریبا از کودکی در سینما فعال بوده، با تیزهوشی، تصمیم گرفت در «سیانور» به وضعیت مجاهدین خلق در دوران پیش از انقلاب بپردازد. همین موضوع باعث شد «سیانور» با کمترین حاشیه ممکن مواجه شود و شیعبی توانست تقابل رژیم شاه با مجاهدین خلق را با خیالی آسوده روایت کند. یکی از مهمترین نقاط قوت «سیانور»، استفاده فیلم از نامهای واقعی افراد و روایت یک قصه تاریخی تمام و کمال بود. داستان این فیلم با دستگیری فردی به نام وحید افراخته (با بازی حامد کمیلی) آغاز میشد که پس از دستگیری (به شیوه اصطلاحا اتوبوسی)، تمام همقطارانش را لو میدهد. از اینجاست که دوربین شعیبی فرصت میکند در قالب جلسات بازجویی و با استفاده از فلاشبکهای مناسب و منطقی، به یک مسئله مهم در تاریخ سازمان مجاهدین خلق، یعنی تغییر ایدئولوژی این سازمان از اسلامگرایی به مارکسیسم و اختلاف میان اعضا، بپردازد.
گذشته از اینها، دو نقطه قوت دیگر را هم میتوانیم برای «سیانور» ذکر کنیم. نخست، تیم بازیگری کارکشته و بیادعای این فیلم، شامل بابک حمیدیان در نقش مرتضی صمدی لباف، خود بهروز شعیبی در نقش مجید شریف واقفی، و مهمتر از همه، مهدی هاشمی با حضور استاندارد و چشمگیرش در نقش بازجوی ساواک، که اجراهای «سیانور» را دیدنی و باکیفیت جلوه میدادند. دوم، تلاش نویسنده و تیم پژوهشی اثر، برای ابهامزدایی از ایدئولوژیهای مجاهدین خلق که در سکانسهای بازجویی و نیز بحثهای اعضای سازمان با یکدیگر، بسیار باورپذیر از آب درآمده بود و مخاطب را به تفکر وامیداشت. با وجود این، «سیانور» هم به دام همان ضعف «امکان مینا» افتاد و با تاکید بیش از حد بر یک خرده داستان عاطفی کلیشهای بین هانیه توسلی و پدرام شریفی، ارزشهای خودش را با تردیدهایی مواجه کرد.
ماجرای نیمروز/ محمد حسین مهدویان
فیلم تحسین شده «ماجرای نیمروز»، به عنوان دومین اثر مهمترین فیلمساز جوان سالهای اخیر ایران، انقلابی در عرصه فیلمهای تاریخی در سینمای ایران به شمار میرفت. محمد حسین مهدویان که به تصریح خودش همیشه دغدغه تاریخ معاصر و مسئله تروریسم را داشته، با بهرهگیری از ژانر موسوم به داکیودرام، که پیش از آن کسی در سینمای ایران شبیهش را ندیده بود، به موضوع ناآرامیهایی که مجاهدین خلق در سال ۶۰ به وجود آوردند، پرداخت. «ماجرای نیمروز» با استفاده از فرم مناسب، متن دقیق و فکر شده، بازیهای خوب و از همه مهمتر کارگردانی شاخص و خلاقانه، به یکی از بهترین فیلمهای دهه نود سینمای ایران تبدیل شد. مهدویان با طراحی یک تیم کامل اطلاعات عملیات، و لحاظ نمودن تمام کاستیها و اختلاف نظرهایی که در گروهی اینچنینی قابل تصور است، موفق شد تریلری سیاسی و خوشساخت تولید کند.
در این فیلم، ترکیب شکل متفاوت هدایت دوربین مهدویان با حضور قدرتمندانه تیم بازیگران (بالاخص جواد عزتی و هادی حجازیفر) تحسین منتقدان و استقبال خوب مردم را به همراه داشت؛ به طوری که این فیلم در سیوپنجمین جشنواره فیلم فجر توانست نامزد ۹ رشته و برنده جوایز بهترین فیلم، بهترین طراحی صحنه و لباس و بهترین فیلم از نگاه تماشاگران شود. با وجود این، مشکل بزرگ «ماجرای نیمروز» پنهان کردن گروه مجاهدین بود. در واقع، این فیلم تقریبا تمام تمرکزش را روی گروه اطلاعات عملیات گذاشته بود و از اردوگاه دشمن چیز زیادی نشان مخاطب نمیداد؛ نقیصهای که مهدویان با هوشمندی در نسخه دوم فیلمش آن را رفع کرد.
ماجرای نیمروز: رد خون/ محمد حسین مهدویان
دومین نسخه «ماجرای نیمروز» با عنوان فرعی «رد خون»، هماکنون روی پرده سینماهای کشور است و به شدت هم مورد توجه مردم قرار گرفته. فیلمی خوشساخت و مهم که علاوه بر استفاده مناسب از نام نسخه اول، از چند جهت مختلف هم اثری مترقی و پیشرو به شمار میرود. مهمترین وجه تمایز «رد خون» از «ماجرای نیمروز» در این است که دوربین این فیلم حالا رسما وارد اردوگاه دشمن میشود و چهرهای تکاندهنده را از منافقین را به مخاطب نشان میدهد. به لحاظ تاریخی نیز، «رد خون» به روایت وقایع سال ۶۷ و عملیات مرصاد میپردازد و همین موضوع باعث پیشبینی ناپذیر بودن فیلم و برخی تفاوتهای مهم در روحیه افراد پس از هفت سال شده. بروز این تفاوتها در شخصیت صادق (با بازی عالی جواد عزتی) کاملا نمایان است و در کنار طرح برخی مسائل جدید ناشی از زمانه، به نقطه قوت اثر تبدیل میشود.
خلاقیتهای ابراهیم امینی و حسین ترابنژاد در نگارش متن «رد خون» نیز دیگر نقطه قوت مهم این فیلم است. نویسندگان این اثر به درستی تصمیم گرفتهاند تا به جای نمایش یک خط عاشقانه و کلاسیک در کنار واقعه تاریخی مورد نظر، این بار یک داستان فرعی کاملا خانوادگی و جاافتاده را روایت کنند که همین موضوع باعث میشود مخاطب در قصه هم انگیزه کافی برای دنبال کردن فیلم را داشته باشد. جلوههای ویژه سنگین و بازسازی باورپذیر و سینمایی صحنههای جنگی، در کنار گریم خوب شهرام خلج و موسیقی متناسب حبیب خزائیفر، از ویژگیهای مهم این فیلم محسوب میشوند.