نگاهی به فیلم مردی بدون سایه؛
فیلم مردی بدون سایه به کارگردانی و نویسندگی علیرضا رئیسیان با حفظ سمت تخصصیش یعنی تهیه کنندگی است. تم داستانی فیلم سوء ظن است که بر پایه تعلیق خیانت پرورش پیدا می کند و تا انتقام پیش می رود.
علیرضا رییسیان کارگردان باتجربهای است که پس از دو فیلم «چهل سالگی» و «دوران عاشقی» سعی کرده فیلم جدیدش را طوری سروشکل بدهد که سومین نسخه از سهگانه او محسوب شود؛ سه فیلمی درباره روابط عاطفی آدمهای میانسال، عشق، خیانت، فراق و وصال. «مردی بدون سایه» فیلم اجتماعی روشنی است که تکلیفش را با خودش مشخص کرده و قرار است... تحت یک نوع جامعهشناسی معطوف به پیامدهای بیعدالتی، سیر زوال شخصیت یک مرد میانسال را، از هنرمندی روشنفکر و مترفی تا موجودی شکاک و خشن، به تصویر بکشد. ماهان (علی مصفا) مستندسازی است که از کار بیکار شده و همسرش سایه (لیلا حاتمی) در شرکتی بزرگ به عنوان مترجم مشغول کار میشود. سایه برای سفری کاری راهی اسپانیا میشود و همین مسئله بحران را ایجاد میکند.
فارغ از شکل اجرا، فرم و روایت، «مردی بدون سایه» دغدغه قابل احترامی دارد و مطالبات کارگردان بالغش را بدون اینکه به دام تلاش برای متاثر کردن مخاطب با ترسیم مثلثهای کلاسیک و نخنمای عشقی به سبک سریالهای ترکی بیفتد، دنبال میکند. پایانبندی هولناک اثر هم مو لای درزش نمیرود و در شان یک اثر محترم طراحی شده. اما همین انتقال از خط اولیه داستان به پایانبندی ویژهاش، ضعف بزرگ فیلم به شمار میرود که بیش از هر چیز، حاصل تزلزل در فیلمنامه است. یعنی «چیستی» استحکام کافی را دارد، درحالیکه «چگونگی» از کنترل فیلمساز خارج شده.
فیلم با تصاویر مربوط به مستندی آغاز میشود که راوی یک خشونت آشکار در حق دختری است که برادرش مدام برای فیلمساز (ماهان) مزاحمت ایجاد میکند. اما درحالیکه همین پرداخت کافی به نظر میرسد، در ادامه چند بار دیگر شاهد حضور تهدیدآمیز برادر دختر هستیم که عملا به کار فیلم نمیآید. در ادامه هم بارها با شخصیتها و برشهای بیفایدهای مواجه میشویم که حذفشان هیچ لطمهای به اثر نمیزند؛ از ماجرای پارتی گرفته تا مکالمات ماهان با مادرزنش و مذاکرات طولانی در اسپانیا. مجموعه بیفایدهای از وقایع، موقعیتها و افراد که ظاهرا قرار است ما را در مورد تحول شخصیت ماهان توجیه کنند، اما در این مسیر قدم از قدم برنمیدارند و شخصیتهای ماقبل تیپ مادرزن و برادر دختر، بیش از آنکه به کار روایت بیایند، موجب افت ریتم فیلم میشوند.
با این همه، «مردی بدون سایه» تا نیمه اول خودش را از هر گونه آفتی که ممکن است گریبان چنین اثری را بگیرد، مبرا نگه میدارد؛ تا وقتی که با یک سفر توریستی به اسپانیا همه چیز به باد میرود و فیلمی که میتوانست به خاطر شرافتش در پرداخت یک قصه سرراست، در سطحی بالاتر از متوسط قرار گیرد، ناگهان چنان به دام اگزوتیسم نمایشی و ناموجه میافتد که همه داشتههای خود را از دست رفته میبیند. فارغ از اینکه اساسا طراحی صفر تا صد چنین سفری مرهون اسپانسری است که در تیتراژ خودنمایی میکند، شکل نمایش خیابانهای شلوغ و منزجرکننده تهران و مقایسه بیجای محیط شهری ایرانی با فضایی شکوهمند و لاکچری در اسپانیا که سراسر نور و شادی است، اشتباه نابخشودنی فیلمساز محسوب میشود که رنگ و بوی احاله همه ابعاد روانی ماجرا به محیط اجتماعی ایران را دارد؛ بدون اینکه دلیل روشنی بر این مدعا اقامه شود.
با بروز این انحراف، فیلمی که میتوانست به یک سایکودرام ارزشمند و قابل ملاحظه تبدیل شود، چارهای ندارد جز اینکه به شمایل یک اثر جنایی بزند و با حضور پلیس باتجربهای که نقشش را فرهاد اصلانی بازی میکند، همه چیزش را از دست میدهد. در حالی که بخش عمده ضعفهای بازی و شخصیتی فیلم، با حضور درخشان زوج لیلا حاتمی و علی مصفا، و تبحرشان در بازیگری و شناخت فوقالعادهای که از یکدیگر دارند، قابل چشمپوشی به نظر میرسید، فیلمساز با بیتجربی این دو کاراکتر را به دو جهان دور از هم پرت میکند تا بتواند پایانبندی هولناکش را از دل این فراق استنتاج کند. اینجاست که ناگهان شخصیت ماهان از مخاطب هم دور میشود و تقریبا تمام گرهافکنیهای نیم ساعت پایانی نامعقول مینمایند.
بدین ترتیب، مخاطب در نیم ساعت پایانی مبهوت تردستیهای فیلمساز میشود و نمیفهمد چطور یک مرد بالغ و میانسال که خودش فیلمساز هم هست، نه از ساختگی بودن کلیپ سردرمیآورد و نه حتی به سیدی عجیبی که فردی ناشناس برایش فرستاده، شک میکند. مجموع این عوامل، باعث میشود دقیقا همان چیزی که بخاطرش میتوانستیم «مردی بدون سایه» را دوست داشته باشیم، به پاشنه آشیل این فیلم تبدیل شود. لذا تحول شخصیت اصلی نهتنها درنمیآید، بلکه گویی کاراکتری روانپریش جایگزین آن مرد فرهیخته و عاقل یک ساعت ابتدایی فیلم شده تا فقط پایانبندی را توجیه کند.