نقد فیلم مارموز ساخته کمال تبریزی
«مارموز»، اثر کمال تبریزی، کارگردان نامآشنا و باتجربه سینمای ایران، اثری متفاوت (فارغ از هر گونه بار معنایی مثبت یا منفی آن) در کارنامه این فیلمساز است. «مارموز» نه فیلم یک کارگردان جوان است که مشغول آزمون و خطا برای پیدا کردن لحن و امضای خاص خودش باشد، و نه اثری از یک فیمساز آوانگارد و ساختارگریز است که بتوانیم آن را فیلمی معرفی کنیم که تعمدا داعیه متفاوت بودن دارد.
از سوی دیگر اما،... کمال تبریزی با تمام نقاط ضعف و قوتش، فیلمسازی متکی به گیشه یا هنرمندی دربند کسب شهرت هم نیست که بخواهد به هر قیمتی برای خودش اسم و رسمی دست و پا کند و فقط دیده شود.
ظاهرا کمال تبریزی به دورانی از زندگی هنری خود رسیده که ویژگی اصلیاش را میتوانیم سردرگمی بدانیم. در حالی که تقریبا تمام فیلمسازان نسل قدیم یا کنج عزلت گزیدهاند و یا در تلاش برای خلق آثاری حرفهایتر در همان سیاق آثار مهمشان هستند، تبریزی به طور کامل به سبک فیلمسازی دوران پرشکوهش در سینمای ایران پشت کرده و به قصد خلق آثار متفاوت و تحسین برانگیز، با هر فیلم جدیدی که میسازد، خاطرات خوش آثاری همچون «لیلی با من است»، «مارمولک» و «یک تکه نان» را کمرنگتر میکند.
او که در دهه نود تقریبا هیچ موفقیت مهمی به دست نیاورده و حتی در گیشه هم توفیقی نیافته، طی سالهای اخیر روند نزولیاش را با سرعتی سرسامآور ادامه میدهد و «مارموز»، در کنار فیلمهایی همچون «طعم شیرین خیال» و «طبقه حساس» و البته سریال «ابله»، حاکی از آن است که تبریزی، به لحاظ روششناسی، تقریبا برنامه مشخصی برای ادامه کارش ندارد.
ممکن است مقایسه «مارموز» با آثار قبلی و موفق تبریزی، به طور خاص «مارمولک»، قدری اغراقآمیز و به دور از انصاف قلمداد شود؛ اما ناگفته پیداست که چنین مقایسهای کاملا مورد نظر و مطلوب فیلمساز بوده، چرا که نامگذاری اثر، خط کلی داستان (قرار گرفتن یک آدم اشتباهی در فضایی که واقعا سنخیتی با آن ندارد) و حتی شیوههای تبلیغات و تیزرهای فیلم، این مقایسه را موجه جلوه میدهد؛ گویی تمام این شباهتها، در راستای مارکتینگ و صرفا به قصد ترغیب مخاطب به تماشای یک «مارمولک» دهه نودی، طراحی شدهاند.
«مارموز» روایتگر داستان مردی به نام قدرت، با بازی حامد بهداد، است که جنون قدرت و شهرت دارد. او که از طبقات پایین جامعه است و آرزوی رسیدن به کرسی مجلس را داشته، طی اتفاقی که کاملا از جنس سوءتفاهم و تا حدی هم غیر قابل باور به نظر میرسند، وارد بازی قدرتهای سیاسی میشود و از مواجهه با جریانات موجود (که با اسامی دمدستی و عجیبی معرفی میشوند)، موقعیتهای طنز خلق میکند؛ موقعیتهایی که تقریبا تمام آنها یا واجد ارجاعات واقعی هستند و یا از فضای مجازی و کلیپهای سیاسی و اجتماعی ترند شده در فضاهای عمومی سالهای اخیر جامعه ایران گرفته شدهاند.
«مارموز» به جای پرداختن به سینما و طرح منسجم لااقل یک ایده یا حرف جدی و قابل شنیدن، با سونامی عظیمی از شعارها و ارجاعات پررنگ به وقایع سالهای اخیر، کار خود را پیش میبرد. شمایل عجیب حامد بهداد که گریم و لباسش به شکل گلدرشت و اغراق شدهای یادآور رییسجمهور پیشین ایران است، در حال سخنرانی جلوی دیواری شبیه به دیوار مجلس، محور تمام تبلیغات فیلم و تیزرهایش را تشکیل میداد؛ خلاصهای واقعنمایانه از کلیت فیلمی که با تماشای کاملش هم چیزی جز یک مشت شوخی مبتنی بر تمسخرهای دمدستی، دستگیر مخاطب نمیشود.
تاثیرپذیری بیش از حد «مارموز» از فضای مجازی و شوخیهای پرتعدادش با اتفاقات سالهای اخیر، یکی از مهمترین نقاط ضعف این فیلم است؛ اثری که منفعلانه هدفش را به بازسازی اغراق شده وقایع معاصر محدود میکند و کنایههای سادهاش در برخی برشها، آن را تا سطح یک برنامه تلویزیونی، شبیه به طنز آیتمیک و سرگرمیسازی مانند «خنده بازار»، تنزل میدهد.
از شوخیهای بعضا نامناسبی که چاشنی کار میشوند هم که بگذریم، رویکرد غیر قابل تحمل «مارموز» این است که عملا هیچ هدفی جز تمسخر برای خودش متصور نیست. فیلم تقریبا در تمام مدت خود، بالا تا پایین جایی به نام «ایران» را، با درشتنمایی و زیادهرویهای عجیبش، به باد مسخره میگیرد و به امید خنداندن مخاطب، به قدری در این تلاش مذبوحانه افراط میکند که امکان داشتن هر گونه موضعی از آن سلب میشود.
مسئله به طور ساده این است که «مارموز» میتوانست، با بالفعل کردن امکانات متعددی که موضوعش ایجاب میکند، مثلا فیلم یک جناح خاص باشد، یا حتی به تمام سیاسیون بتازد و در کنار مردم بایستد؛ اما فیلمساز آنقدر خودش را به دام تمسخر زمین و زمان انداخته و بدون کوچکترین حد نگه داشتنی، همه چیز را دستمایه شوخی قرار میدهد تا اینکه فراموش میکند که باید موضعی، یا لااقل یک خط حرف حساب برای گفتن، داشته باشد.
از این موارد که بگذریم، چالش «مارموز» را برای یک نفر باید مبارک و امیدوارکننده بدانیم: حامد بهداد. بازیگر توانمندی که سالها به ارائه بازیهای مشابه و تکراری، در نقش جوان عصیانگر و عصبی مزاج، متهم بود، حالا توانسته خودش را در یک فضای کاملا جدید و متفاوت محک بزند. حاصل کار هم البته اصلا بد نیست و معرفی بازی حامد بهداد به عنوان نقطه ضعف «مارموز»، دور از انصاف خواهد بود. بهداد، علیرغم ضعفهای پرشمار فیلم (چه در متن و چه در اجرا)، و نیز با وجود پرداخت تخت و نامناسب شخصیت قدرت که بیش از اندازه به تیپ میزند، نشان داده که با ادامه این روند و با استقبال از چالشها و تجربیات جدید، میتواند تولدی دوباره را در دوران میانسالی برای خودش در سینمای ایران جشن بگیرد.
بازیگران مکمل اما، تقریبا همگی یا تلاششان معطوف به رفع تکلیف است و یا بازیهایشان کاملا زیر آوار ضعفهای «مارموز» مدفون شده. با این همه، به لحاظ فنی میتوانیم از صدابرداری و طراحی صحنه «مارموز» به عنوان دو نکته مثبت این اثر یاد کنیم؛ هرچند که در همان صحنههای پرمشقت نیز، هدایت ناشیانه هنروران، به پاشنه آشیل «مارموز» تبدیل شده.