نقد فیلم اتاق تاریک ساخته سید روح الله حجازی؛
اتاق تاریک پنجمین ساخته سید روح الله حجازی، به لحاظ مضمون و مفاهیم در ادامه سه فیلم پیشین او یعنی زندگی خصوصی آقا و خانم میم ، زندگی مشترک آقای محمودی و بانو و مرگ ماهی قرار می گیرد.
سید روحالله حجازی یکی از فیلمسازان جوان سینمای ایران است که آثاری معمولا غیر قابل پیشبینی میسازد و تصور اینکه او در پروژه بعدیاش سراغ چه سوژهای خواهد رفت، تقریبا غیرممکن است. محتوای فیلمهای حجازی گاهی مثل... «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو» به شدت مورد توجه مردم و منتقدان قرار میگیرند و گاهی مانند «مرگ ماهی» هر دو قشر سینمادوست در ایران را ناامید میکنند.
پرداخت آثار حجازی نیز گاهی مثل «زندگی خصوصی آقا و خانم میم» متفاوت و پر از خلاقیت است، گاهی هم مثل آن تک اپیزود از فیلم «هیهات»، تخت، فکر نشده و دمدستی به نظر میرسند. با این همه، شکی نیست که حجازی فیلمسازی جوان و به شدت شجاع است که ابایی از پرداختن به موضوعات ملتهب ندارد.
او به وضوح برای جایگاه خودش به عنوان فیلمساز ارزش قائل است و برای تحقق بخشیدن به رسالت مدیومی که در اختیار دارد، همواره تلاش میکند تا به سهم خودش گرهی از کار جامعه ایرانی باز کند یا لااقل به طرح مسئلهای که حرف زدن از آن برای جامعه ضروریست، اقدام نماید. بعلاوه، تم مشترک تقریبا تمام فیلمهای حجازی را بحث روابط انسانی تشکیل میدهد و تسلط او به عناصر فنی باکیفیت، از دور هم جمع کردن تیم قدرتمند تولید تا قدرت بازی گرفتن از بازیگران اسم و رسم دار و بیتجربهها در کنار هم، در آثار این کارگردان غیر قابل انکار است.
«اتاق تاریک» کارش در قصهگویی را با گم شدن و پیدا شدن یک کودک شروع میکند و زوایای پنهان ماجرا، از دل همین واقعه به ظاهر ساده، مکشوف میگردند. هنوز مخاطب با شخصیتهای اصلی قصه آشنا نشده که کودک به پدرش میگوید کسی بدن او را دیده و از اینجاست که پرداخت شخصیت پدر و مادر خانواده، در برخورد با این بحران جدی، شکل میگیرد. تکاپوی والدین، که نقش آنها را ساره بیات و ساعد سهیلی ایفا میکنند، برای حل مشکلی که هنوز درست نمیدانند اصلا اتفاق افتاده یا نه، موتور محرکه قصه واقع میشود و تقابل این پدر و مادر در برخورد با مسئله، دست فیلمساز را برای پرداختن به جزئیاتی به غایت مهم و جدی در حوزه روابط انسانی باز میگذارد.
با این همه، «اتاق تاریک»، چنان که از اسمش هم پیداست، نه فیلمی درباره کودک آزاری، که اثری دغدغهمند درباره روابط انسانی و تاثیر آن بر تربیت فرزند در جهان امروز ایران است. تا همینجا، بیننده با یک سوژه درست و حسابی و قدرتمند مواجه است که میتواند دستمایه کافی برای تولید یک فیلم مهم و محترم را در اختیار فیلمساز قرار دهد. حجازی اما، در مقام کارگردان، ناباورانه به دام سوء تفاهم خودساختهای میافتد که خودش عمدا آن را طراحی کرده تا بتواند پیچیدگیهای شخصیتی آدمهای قصهاش را، از دریچه آن موقعیت خاص، روایت کند.
مشکل اصلی در اینجاست که فیلمساز باهوشی که با تبحری مثال زدنی، ادای یک اتفاق هولناک (کودک آزاری) را درمیآورد تا بتواند واکنشهای زوج اصلی قصه را دستمایه حرفهای جدیتر قرار دهد، در نمایش این زوج چنان دچار اغراق در دوقطبیسازی میشود که از شخصیتها چیزی بیشتر از تیپهای سطحی و یکبعدی باقی نمیماند.
لذا چنین آدمهای قابل پیشبینی و تختی که از شخصیتپردازی به دوراند، عملا از پس پرداخت یک موقعیت جدی و پیچیده برنمیآیند. زوج اصلی قصه «اتاق تاریک» از دو جهان کاملا متباین انتخاب شدهاند و به هر کدام از آنها اینقدر برچسبهای جورواجور چسبیده که عملا فضای خانواده به یک تقابل نمادین از جامعه واگرا تبدیل شده است. زن و مرد این قصه، که بر اساس اهداف اصلی فیلم، بیش از هر چیز دیگری باید با نقش خود به عنوان همسر و پدر / مادر، دست به گریبان باشند، به نمادهای سنت و مدرنیته در جامعه تبدیل شدهاند و زیر برچسبهای عاریتی و پرتعداد، مجال نفس کشیدن و بروز عواطف نقش خود در خانواده از ایشان سلب میگردد.
زنی که مترجم زبان فرانسه است، در تقابل با مردی قرار میگیرد که سعی دارد صحبت کردن به زبان کردی را به فرزندش بیاموزد. به لحاظ اقتصادی و اجتماعی نیز، «اتاق تاریک» تصریح میکند که این زوج به دو خاستگاه کاملا متفاوت تعلق دارند و برخوردشان با مسئله کودک آزاری هم به نوعی همین اختلاف عمیق را منعکس میکند.
بدین ترتیب است که «اتاق تاریک» به جای این که فیلمی محترم و دغدغهمند، با هدف پرداختن به گرههای موجود در روابط حاکم بر خانواده ایرانی و سبک زندگی امروزی باشد، در نیم ساعت پایانی شمایل یک مقاله علمی به خودش میگیرد و آنقدر بر طبل تقابل و اختلاف موجود بین نگاه سنتی مرد و نگاه مدرن زن میکوبد که در نهایت امکان پدیدار شدن به عنوان یک درام آموزنده و تامل برانگیز را از دست رفته میبیند.
علاوه بر این، کارگردان تا آخرین دقایق فیلم، ماجرای کودک آزاری را فراموش نمیکند و از خیر تشویشی که امکان وقوع این حادثه در دل مخاطب ایجاد میکند، نمیگذرد. در واقع، احتمال آزار دیدن کودک، بر اساس مشی اصلی و کارکرد منطقی آن در درام، فقط بنا بوده محمل و دریچهای برای برونریزی درونیات والدین کودک باشد. این درحالی است که التهاب این موضوع و تاثیری که بر احساسات مخاطب میگذارد، مسیر درام را به طور کامل منحرف کرده و ادامه این علامت سوال بزرگ تا دقایق پایانی، اجازه طرح مسائل تاثیرگذار و مهمتر را از قصه سلب میکند.
بدین ترتیب است که نه موسیقی خوب کارن همایونفر، نه بازیهای جاافتاده و روان ساعد سهیلی و ساره بیات، و نه هیچکدام از عناصر قدرتمند فنی و هنری دیگر، نمیتوانند ضعف در پرداخت قصه و لکنت در تحقق غرض اصلی از ساخت «اتاق تاریک» را پوشش دهند. بدبختانه، خود فیلمساز هم در پایانبندی اثر، چارهای جز این نمیبیند که دوقطبی خودساخته و مصنوعیاش را به رسمیت بشناسد و به همین خاطر است که در لحظات پایانی فیلم، کارگردان رسما در کنار قطب سنتی فیلم (پدر) میایستد و فیلمی که قرار بوده تنها به آگاهیبخشی و تلنگر به مخاطب بسنده کند، با تجویز یک نسخه سنتگرایانه و سطحی، اثرگذاری محتواییاش را از دست میدهد.