جهش ناکافی تا سطح متوسط
به اندازه دو فیلم سینمایی بلند زمان لازم بود تا برزو نیکنژاد، به عنوان فیلمساز خوش ذوق و قابل احترامی که عمده شهرتش را مدیون تلویزیون است، به لحن و سبک جدیدی که برازنده سینمای ایران و متناسب با بخش سودای سیمرغ جشنواره فیلم فجر باشد، دست پیدا کند. نیکنژاد پس از ساخت دو فیلم طنز در سینما، به نامهای «زاپاس» و «لونه زنبور»، حالا در فضایی جدیتر با فیلم تازهاش «دوزیست» به کارزار فجر وارد شده و در توانسته، ضمن استفاده از... بازیگران حرفهای و درجه اول سینمای ایران، اثر آبرومند و قابل قبولی را روی پرده ببرد. «دوزیست» همان طور که از نامش پیداست، روایتی اجتماعی و منتقدانه درباره رواج بیاخلاقی و منفعت طلبی آدمهایی است که در اتمسفر خاص روزگار کنونی ما، چیزی جز دورویی از ایشان نمیتراود.
قصه با ضرباهنگی ملایم، در میان تلاشهای افتان و خیزان فیلمساز برای معرفی و پرداخت هرچه بهتر شخصیتهایش، آغاز میشود و در نیم ساعت اول، از یک اتفاق مهم یا حتی رو شدن مسئله اصلی فیلم، خبری نیست. این مقدمه تا حدودی ناموجه و طولانی به نظر میرسد، اما رگههای طنز نسبتا پررنگی که حاصل سالها کار نیکنژاد در عرصه طنزهای تلویزیونی به شمار میرود و گاه و بیگاه لبخند بر بل مخاطب مینشانند، روند قصه را به نحو معقولی پیش میبرد تا برسیم به بحران اصلی.
با آماده شدن فضا و پرداخت دست و پا شکسته شخصیتهاست که ورود یک زن ناشناس به جمع مردانی پرمدعا، تحقیر شده، بازنده و البته دوزیست، گره اصلی را استارت میزند. تا قبل از این اما، تلاشهای فیلمساز برای شکل دادن جمع سه نفره مرکزی، به قدر کافی نتیجه نداده و از یک جایی به بعد، گویی فیلم بیخیال سه نفر اصلی میشود تا تمرکزش را روی آدمهای فرعیتر بگذارد. بدین ترتیب، دو نفر از مثلث محوری کنار میروند و نوبت به جواد عزتی میرسد تا در مقام یک نقش اول تمام عیار از طبقات پایین جامعه، در قالب کاراکتر عطا شایستگیهایش را به رخ بکشد.
در میان عناصر پرتعداد و عمدتا متوسط فنی «دوزیست»، چهره پردازی ایمان امیدواری قابل تامل و استاندارد است که کمک شایانی به بازیگران (بالاخص پژمان جمشیدی) کرده تا نقشهای قبلی خود را به فراموشی بسپارند و وارد کالبدی تازه شوند. جواد عزتی طبق معمول یک سروگردن بالاتر از همه میایستد و سکانسهای مشترکش با ستاره پسیانی از جذابیتهای «دوزیست» به شمار میروند. پژمان جمشیدی و سعید پورصمیمی در همان مسیر همیشگی سالهای اخیرشان، ساده و قابل قبول با طنزی پررنگ، حضور متوسطی دارند و هادی حجازیفر، بدتر از همیشه و برخلاف انتظار فراوانی که از او وجود دارد، در یک نقش پرداخت نشده و بیاثر فقط جلوی دوربین راه میرود و دیالوگهایش را از سر رفع تکلیف ادا میکند. مانی حقیقی هم که حضورش کاملا تبلیغاتی و سادهتر از چیزی است که بتوانیم حرفی دربارهاش بزنیم.
معرفی الهام اخوان به عنوان یکی از نقشهای اصلی فیلم، شمشیر دولبه «دوزیست» است. اعتماد نیکنژاد به یک بازیگر جوان زن، آن هم با وجود این که اخوان به لحاظ ظاهری زیبایی استارگونه عجیبی ندارد، فینفسه امر مبارکی محسوب میشود که از شجاعت فیلمساز حکایت دارد. از سوی دیگر اما، عناصر شخصیت مریم، کاملا ایجاب میکنند که به لحاظ ظاهری تفاوتهایی بین کاراکتر مریم و چهره و ظاهر الهام اخوان وجود داشته باشد؛ البته کارگردان هم، احتمالا قبل از همه، این موضوع را فهمیده و به همین خاطر، خیلی نامحسوس و آرام، دیالوگ «این یاد ننه خدابیامرزش افتاده» را در میان حرفهای پرشمار شخصیتها جاساز کرده است. بعلاوه، این کاراکتر به وضوح جای کار بیشتری داشت و تلاش اخوان برای رنگآمیزی آن، اگرچه برای اولین تجربه ستودنی و قابل قبول به نظر میرسد، اما میتوانست با حضور بازیگری کارکشتهتر، به شکل بهتری بارور شود.
در این هیاهوی جشنواره، تحلیل «دوزیست» بر مبنای مقایسه آن با سایر رقبای بخش سودای سیمرغ، شاید قدری گول زننده باشد؛ چرا که این فیلم را، نه در مقایسه با سایر فیلمهای گردن کلفت این رویداد سینمایی، بلکه در قامت یک فیلم مستقل برای مخاطب عام از یک فیلمساز سابقا طنزپرداز که حالا کمکم اسبش را برای طرح مباحث جدیتر زین میکند، باید بررسی کنیم.
«دوزیست» فیلمی ساده و بیادعاست که میخواهد همان یک حرف مهمش را به هر شکلی که میتواند، با مخاطب عام در میان بگذارد؛ به این امید که زمینه قدری تامل در او ایجاد شود. فیلم در این مسیر، ابایی هم از نمایش دادن ندارد و به فراخور موقعیتها، گاهی روی کلیشههای مخاطبپسند، از خون دماغ روی پیراهن سفید قهرمان و باران شدید در سکانسهای عاطفی گرفته تا صدا زدن اسم کوچک و خریدن کیک تولد با طرح قلب به نشانه ایجاد علاقه، ابایی ندارد.
دیالوگهای پینگپونگی و پرتعدادش نیز، اگرچه ارزش هنری خاصی ندارند، اما جوری هم نیستند که ذوق بیننده را با هجوم وراجیها کور کنند. اوج گیری معقول فیلم در بیست دقیقه پایانی و پایانبندی ساده و بدون اطوارش هم کاملا در خدمت انتقال همان ایده ساده است تا در نهایت بتوانیم «دوزیست» را یک جهش مهم در کارنامه برزو نیکنژاد، و البته نه یک فیلم شاخص در جشنواره سیوهشتم فجر، قلمداد کنیم.