الکس گیبنی «Alex Gibney» مستندساز معاصر آمریکایی متولد 1953، از آن دست فیلمسازانی است که اساسا علاقهای به سینمای داستانی ندارد و هویت خودش را به عنوان یک مستندساز تعریف و به جهانیان عرضه کرده.
مستندسازی در جهان قدمتی تقریبا به اندازه خود سینما دارد و همواره مدیوم قابل اعتنا و موثری برای بازنمایی واقعیت محسوب میشده است. در طول تاریخ مستندسازان مختلف، علاوه بر انتخاب موضوعات مهم و بعضا جنجالی، گاهی هم به سراغ رویهای جدید در پرداخت موضوع مورد نظر رفتهاند که باعث شده نامشان در عرصه سینمای مستند با برچسب خاصی عجین شود و مخاطبان سینمای مستند آنها را با یک صفت منحصربفرد به یاد بیاورند... به عنوان مثال، مستند صامت «مردی با دوربین فیلمبرداری» محصول ۱۹۲۹ اثر ژیگا ورتوف به دلیل رویکرد تجربهگرایانهاش که نخستین نمونه این شیوه از پرداخت مستند محسوب میشود، هنوز هم به اعتقاد بسیاری از منتقدین، بهترین مستند تاریخ است؛ یا «نانوک شمالی» اثر رابرت فلاهرتی محصول ۱۹۲۲ به دلیل موضوع جذابش، یعنی زندگی یک مرد اسکیمو و مبارزهاش با طبیعت برای بقا، پس از گذشت نزدیک به یک قرن، جزو شاخصترین مستندهای تاریخ است. با این حال، گروهی از مستندسازان که عمدتا متولدین نیمه دوم قرن بیستم هستند، در دهههای اخیر جریان مستندسازی را چند گام دیگر به پیش بردند و ظرفیتهای این مدیوم را به جهانیان معرفی کردند. در این مطلب به سبک و آثار مهم شش مستندساز معاصر میپردازیم که هر کدام توانستهاند با رویکردی جدید و شاخصهای که فقط به نام خودشان ثبت شده، در تاریخ سینمای مستند ماندگار شوند.
الکس گیبنی، مستندساز معاصر آمریکایی متولد ۱۹۵۳، از آن دست فیلمسازانی است که اساسا علاقهای به سینمای داستانی ندارد و هویت خودش را به عنوان یک مستندساز تعریف و به جهانیان عرضه کرده. گیبنی که مجله Esquire از او به عنوان «فردی که در حال تبدیل شدن به مهمترین مستندساز زمانه است» یاد کرده، کارنامه پرباری هم دارد که جوایز مختلف و پرتعدادی، از جمله امی، اسکار و…، در آن به چشم میخورد. اهمیت گیبنی در جهان مستندسازی و آنچه او را به یکی از مهمترین مستندسازان معاصر تبدیل میکند، نگاه او به عنوان یک فیلمساز ضداقتدارگرا است. گیبنی اساسا به دنبال برهم زدن تصاویر موجود و به نقد کشیدن دیدگاههای غالب در جوامع بشری است و سعی میکند با تمام وجود آنچه مردم مسلم میپندارند و برایش احترام قائلاند را ویران کند.
در راستای همین ویژگی کاری، مهمترین آثار گیبنی هر کدام به فراخور زمانه و موضوعات، به دنبال ویران ساختن یکی از باورهای رایج یا لااقل به نقد کشیدن و افشاگری در مورد یک اصل پذیرفته شده هستند. مستند معروف او با نام «تاکسی در مسیر تاریکی» به قتل یک راننده تاکسی افغانستانی به نام دلاور در سال ۲۰۰۲ میپردازد که مورد شکنجه نیروهای آمریکایی قرار گرفته. این مستند در سال ۲۰۰۷ مجسمه اسکار را برای گیبنی به ارمغان آورد.
سه مستند مهم دیگر او هم، در راستای تمایلش به افشاگری در مورد باورهای ستایشآمیز رایج نسبت به کمپانیهای اقتصادی جریان قدرت کاپیتالیسم در آمریکا، به نقد سیاستها و تنویر افکار عمومی در مورد سه شرکت بزرگ اختصاص دارند. «انرون: زیرکترین مردان در اتاق»، مستند نامزد اسکار الکس گیبنی است که به موضوع رسوایی بزرگ شرکت انرون و افول آن میپردازد. «مخترع: تشنه خون دره سیلیکون» سعی دارد واقعیت زندگی الیزابت هولمز، موسس میلیاردر شرکت ترانوس و یکی از پولدارترین زنان خودساخته جهان، را به تصویر بکشد و در هم ین راستا پرده از زد و بندهای شرکت و حمایتهای عجیب آمریکا از آن برمیدارد. «استیو جابز، مردی در ماشین» هم نام دیگر مستند گیبنی است که یکی از معروفترین شرکتهای آمریکایی و رییس مشهورترش استیو جابز را به چالش میکشد و نقدهای جدی به سیاستهای کمپانی اپل و تاثیر مخرب شیوههای تبلیغاتی این شرکت بر فرهنگ عمومی جهان وارد میآورد.
دیگر مستند گیبنی که میتواند برای ایرانیان بسیار جذاب باشد، مستند «روزهای صفر» محصول ۲۰۱۶ است که گیبنی و همکارانش در آن به افشاگری در مورد موضوع حملات سایبری آمریکا و اسرائیل به برنامه اتمی ایران میپردازند. این مستند نشان میدهد که ویروسی به نام استاکسنت توسط آمریکا و اسرائیل ساخته شده تا به برنامههای هستهای ایران آسیب برساند. بالطبع چنین مستندی، با توجه به تقابلش با ساختارهای قدرت در جهان، چنان که باید و شاید دیده نمیشود؛ اما میتواند گزینه جذابی برای مردم ایران باشد.