نقد فیلم نجات سرباز رایان ؛
استیون اسپیلبرگ یکی از مهمترین فیلمسازان چند دهه اخیر هالیوود است که سینما دوستان سراسر جهان معمولا کارنامه درخشان او را با چند اثر شاخص و ماندگار به یاد میآورند که از مهمترین آنها میتوانیم به «فهرست شیندلر» و «نجات سرباز رایان» اشاره کنیم.
اگرچه کارنامه اسپیلبرگ با فراز و نشیبهایی همراه بوده و برخی معتقدند که او امروزه دیگر کارگردان مهمی محسوب نمیشود، اما... در مورد اهمیت و ارزشهای سینمایی «نجات سرباز رایان» در بین طرفداران سینما اتفاق نظر وجود دارد. این فیلم روایتگر یک قصه خاص و منحصربهفرد از دل جنگ جهانی دوم و نبرد نورماندی است که طی آن جوخهای نظامی، به فرماندهی سروان جان اچ میلر، سفری را برای یافتن سربازی به نام رایان آغاز میکنند.
قصه از این قرار است که مادر سرباز رایان سه فرزند دیگر خود را در جنگ از دست داده و فرمانده ارتش آمریکا با اطلاع از این موضوع، دستور داده تا او را که تنها فرزند زنده مادر خود است، پیدا کنند و از میدان جنگ به آغوش خانواده بازگردانند. ماجرای «نجات سرباز رایان» اما، به این داستان ساده ختم نمیشود و معجونی از مسحورکنندهترین عناصر سینمایی و محتوایی، از جلوههای ویژه حیرتانگیز و پروداکشن عظیم میدان جنگ گرفته تا مسائل سیاسی و انتخابهای اخلاقی، این فیلم را به یکی از ماندگارترین آثار تاریخ سینما تبدیل کرده است.
«نجات سرباز رایان» در همان ابتدا، با نمایش یک جنگ مهیب حدودا ۲۵ دقیقهای، مخاطب را میخکوب میکند و حاوی تصاویری به غایت تکاندهنده و حیرتانگیز از کشتار سربازانی است که مثل برگ درختان در پاییز بر زمین میافتند. دوربین لرزانی که التهاب و دلهره را به خوبی منتقل میکند، طراحی صحنه دقیق و پر از جزئیات، جلوههای ویژه درجه یک و هدایت دقیق بازیگران و هنروران سکانس ابتدایی فیلم را به یکی از بهترین جنگهایی که تا کنون روی پرده سینما به نمایش درآمده، تبدیل کرده است.
نمایش مفصل و تاثیرگذار این عملیات، مخاطب را برای تماشای یک درام کاملا جنگی و پرحادثه مربوط به جنگ جهانی آماده میکند؛ در حالی که «نجات سرباز رایان» فراتر از این حرفهاست و برای ماندگار شدن به چیزهایی بیشتر از نمایش کشت و کشتار نیاز دارد. بدین ترتیب، با پرداخت به اندازه و اصولی شخصیتها، رفته رفته مایههای انسانی، اخلاقی و ایدئولوژیک فیلم نیز رو میشوند تا بیننده با شیبی ملایم و معقول، با جوخه جستجوگر قصه احساس همراهی کند.
علاوه بر پروداکشن عظیم و هنرمندانه «نجات سرباز رایان» در مقام یک پروژه صنعتی بزرگ، فیلمنامه قدرتمند اثر نیز دیگر بازوی ماندگار شدن آن به شمار میرود. شخصیتپردازیهای دقیق و پر از ظرافت، به ویژه در مورد نقش اصلی، با پرهیز هوشمندانه از زیادهگویی و ارائه اطلاعات بیفایده، هر چیزی که بیننده در مورد آدمها باید بداند را با روشهای خلاقانه به او تقدیم میکند. شرطبندی سربازان در مورد گذشته فرماندهشان نمونه فوقالعادهای از ترفندهای پرشمار متن است که در سرتاسر اثر پخش شدهاند.
نمایش تحول کاراکتر اصلی در طول مسیر با زوم کردن روی لرزش دستانش، از دیگر مواردی است که قدرت فیلمنامه رابرت رودات را به رخ میکشد. بعلاوه، طراحی جمع در قالب جوخه و تنوع قابل توجه سربازانی که به مرور ظرفیتهای شخصیتی آنها، یکی پس از دیگری و به فراخور وقایع، بروز میکند را نیز میتوانیم به فهرست نقاط قوت پرتعداد متن اضافه کنیم. تلاش فیلم در پرهیز از ساختن یک ابرقهرمان نیز دیگر نکته قابل ستایش «نجات سرباز رایان» است.
شواهد متعددی از جمله گم بودن نقش اول فیلم در جنگ ابتدایی، معلم بودنش، طراحی نشدن رشادتهای محیرالعقول برای قهرمان قصه و پرداخت کلی شخصیت او، همگی بر این نکته تاکید دارند که ما با قهرمانی کاملا انسانی و واقعی طرفیم، نه یک ابرقهرمان قدرتمند، بیش از حد شجاع و فرازمینی. جای تعجب نیست که این حجم از طراحی فکر شده و ظریف وقتی با بازی روان و پخته تام هنکس، در دوران اوج کار این بازیگر، همراه شود، به خلق کاراکتری شاخص و به یاد ماندنی بیانجامد.
از منظر اخلاقی، «نجات سرباز رایان» را باید در حد یک درام پر از تعلیق و گره در روزگار کنونی جدی بگیریم. فیلم پر از تعارضها و دوگانگیهای اخلاقی است؛ به طوری که کاراکترهایش مدام در انتخاب کردن و تصمیم گرفتن دچار تردید فردی یا اختلاف جمعی میشوند. تردیدهای میلر در مورد شخصیت سرباز رایان که برای نجاتش چندین نفر کشته میشوند، نمونهای از تعاضهای اخلاقی فردی است؛ در حالی که وقتی قرار است در مورد کشته شدن یا آزاد شدن یک اسیر آلمانی تصمیم گرفته شود، این مسئله به موضوع یک اختلاف جدی جمعی تبدیل میشود. تصمیم خود سرباز رایان و به دنبال او تصمیم کل گروه برای مقاومت که نوعی سرپیچی از دستور فرمانده ارتش محسوب میشود نیز از نمونههای بغرنج تضاد اخلاقی در این فیلم است.
«نجات سرباز رایان» در برابر ایده جنگطلبی قد علم میکند و با بهرهگیری از روشهای خلاقانه خاص خودش، به نکوهش مقوله جنگ میپردازد. فیلمساز در بسیاری از برشهای این فیلم موضعی را انتخاب میکند که خودش را متنفر از هر نوع جنگی نشان دهد و در راستای همین ایده درخشان است که دیالوگ ماندگار «با کشتن هر آدم، احساس میکنم یک قدم از خونه دور میشم» را نیز به دهان نقش اولش میگذارد. با این حال، چیزی که باعث میشود نتوانیم این فیلم را اثری بینقص معرفی کنیم، تناقض ایدئولوژیک آن است.
فیلمسازی که صراحتا، در مورد دشمن، کشته شدن هزاران انسان بیگناه را حاصل خودکامگی و جنون هیتلر میداند و به گونهای از سیاستمداران برائت میجوید که نمونهاش را در سکانس اسیر شدن سرباز آلمانی میبینیم، در مورد اردوگاه خودی به شکل غیر قابل باوری رنگ عوض میکند. او در برشهایی دیگر از فیلم، پشت دولت خودش درمیآید و با یک خطکشی باورنکردنی، البته به استثنای چند سکانس شاخص با مایههای انسانی و فراملیتی مثل سکانس ریختن چوبها، سربازان را به دو قطب حق و باطل تقسیم میکند تا این موضعش در تناقض کامل با ایده اصلی فیلم قرار بگیرد.
اسپیلبرگ فرمانده ارتش آمریکا را فردی خیرخواه و دلسوز نشان میدهد که تصمیماتش را با استعانت از رفتار آزادیخواه بزرگ، یعنی آبراهام لینکلن، میگیرد؛ این درحالی است که از اردوگاه دشمن چیزی جز بیتعهدی سربازان نسبت به پیشوای خود نشان نمیدهد. البته که توجه به منافع ملی و اتخاذ موضع ناسیونالیستی در یک درام جنگی ممکن است اجتناب ناپذیر یا بسیار دشوار باشد؛ اما نه برای فیلمی در این سطح که مدام نگاه اخلاقی و تنفر از هر گونه جنگی را فریاد میزند. بنابرین «نجات سرباز رایان»، علیرغم نقاط قوت پرتعدادش، نمیتواند اثری صادقانه و جهانی لقب گیرد؛ بالاخص که در پایانبندی حماسیاش، کاملا هزیمت جبهه شر را فریاد میکند.
در مجموع «نجات سرباز رایان» را میتوانیم فیلم شاخص و ماندگاری بدانیم که در عناصر فنی و هنری بینقص عمل کرده و همه مولفههایش از فیلمبرداری، بازیها، فیلمنامه قدرتمند، کارگردانی پخته و جلوههای ویژه صنعتی در بهترین شکلش گرفته تا نیز صداگذاری حیرتانگیزی که علاوه بر متخصصان صدای فیلم، افراد آشنا به صداهای واقعی در میدان جنگ را هم به وجد آورده، همگی قابل اعتنا و تحسین برانگیز هستند. با این حال، مایه تاسف است که این غول هنری سینما هم، به لحاظ ایدئولوژیک، تا حد زیادی قربانی سیاستها و اتمسفر حاکم بر هالیوود شده.